شاید در نگاه کلان اینطور به نظر برسه که شبکه های اجتماعی مثل اینستاگرام و توییتر این فرصت را فراهم میکنن که ما به انبوهی از اطلاعات و نظرات متنوع دسترسی داشته باشیم، بتونیم با هم تعامل کنیم یا حتی نسبت به یک موضوع اجتماعی یا محیطی کنشی نشون بدیم؛ خوب البته تا قسمت خوبی اینطور هم هست.
سوال اینه که خوب این قدرت کنش گری از کجا شکل می گیره؟ آیا صرف وجود انبوهی از کاربران تضمین کننده ایجاد و تاثیر گذاری کنش گری هاست؟
شبکههای اجتماعی عمدتا از سیستمهای توصیهگر یا Recommendation Systems استفاده میکنند، زمانی که شما به اکسپلور(Explore) تشریف میبرید حجم خوبی از محتوایی به نمایش گذاشته میشه که با سلایق و علایق شما همخوانی دارند. همخوانی این مطالب عمدتا به دلایل زیر هست:
۱- شما محتوای خاصی را به دفعات و توجه بالا دنبال و مشاهده کردید.
۲- دوستان و دنبال شدگان شما محتوای خاصی نزدیک به سلایق شما را دنبال میکنند.
۳- یکسری از مطالب ارتباط و همبستگی مثبتی (Correlation) را با دو مورد بالا دارند. مثلا اگر علاقهمند به فیلم باشید احتمال اینکه به سایر حوزههای هنر و سرگرمی مثل موسیقی هم علاقهمند باشید هست.
آدمیزاد علاقه شدیدی داره که به جای تغییر یا زیرسوال بردن عقاید خودش روشهایی پیدا کنه که بتونه فعالانه با استفاده از اونها برای عقایدش تاییدیه بگیره برای همین دنبال افرادی با نظرات موافق خودشه که زحمت این کار رو براش بکشن. به این مسئله Motivated Reasoning یا Confirmation Bias میگن.(البته این دو با هم تفاوت تعریفی دارن ولی مفهومشون خیلی نزدیک به هم هست)
زمانی که شبکههای اجتماعی با استفاده از سیستمهای توصیهگر محتوایی همسو با عقاید و سلایق بهت نشون میدن در اصل کمک میکنن که افراد همسو با خودت رو بسیار راحتتر و سریعتر پیدا کنی! این موضوع باعث میشه که بیشتر به درستی افکار و عقایدت به دلیل استدلالهای انگیزشی مطمئن بشی!
این سیستمها باعث میشن ما گروههایی چند قطبی با ارزشها و عقاید متفاوتی داشته باشیم که هر کدام روی درستی مسیر خودشان تاکید دارند.
از سمتی، اندازه این گروه ها تاثیر مستقیمی را بر روی شدت تایید و تاکید درستی نظریات اعضا میگذاره. مثلا اگر من یک خداباور باشم با دیدن انبوهی از مطالب دینی اینطور استدلال می کنم که تمامی جامعهی من خداباور هستند و استدلالهای قویای برای این عقایدم وجود دارند که هم اکنون حجم زیادی از آنها پیش روی من است. این موضوع برای تمامی گروه های مختلف خداناباوران، اپوزیسیون، موافق، علاقه مندان به مد، آشپزی، بلاگری و ... هم صدق می کند.
ایجاد و تشدید اینگونه استدلالها و سوگیریها موجب میشه دچار خطای شناختی (Cognitive Bias) بشیم و ما را از واقعیتهای درست به راحتی دور کنه که موجب میشه با ایجاد گروههایی با مرز نامرئی تحمل شنیدن نظرات مخالف رو از خودمون سلب کنیم و همین امر باعث انحطاط و تضعیف روند تکاملیمان بشه و اینطور بپنداریم که ما به حق ترین گروه با مجموعهای از افکار و عقاید مشابه هستیم!
غرقگی یا Flow جزو لغات مثبت روانشاسی یا Positive Psychology است به این معنی که سطح توانایی و چالش و اشتیاق شما برای انجام یک عمل به شدت بالا باشد به طوری که به شدت درگیر اون بشین. اگر این موضوع بار منفی داشته باشه بهش Obsession میگن (وسواس به نظر لغت ترجمه شده خوبی براش نمیاد نمیدونم چرا!)
مشکل جایی شروع میشه که شما کاملا به محتوایی که به شما نشان داده میشه اعتیاد پیدا میکنید و جزو روتین زندگیتون میشه، اصلا هدف سازندگان این نرم افزارها همینه!
اگر محتوایی که به آن علاقه داشته باشید محتوایی سازنده، آموزنده و مفیدی نباشد، از یک جایی به بعد شما اگر خودتان هم بخواهید به راحتی نمیتوانید این اعتیاد رو کنار بگذارید، این سیستم به مانند یک دوست نابابِ خود ساخته به وسیلهی افکارتان با شما خواهد بود و توانایی جداشدن از عادات بد را برای شما بسیار سخت خواهد کرد چرا که دوستی است کاملا مشابه شما که از هر دوستی در واقعیت به شما نزدیکتر و همراهتره.
اول از همه باید واقف بشیم که انسان دچار چه خطاهای شناختی میتونه بشه، با انواع توجیهات و مغالطه آشنا بشیم، تفکر انتقادی را یادبگیریم، عاداتمون رو یادداشت کنیم و بر مبنای آموختهها تحلیل انجام بدیم و در مسیر زندگی عقاید و شیوه انجام کارها رو بهبود بدیم.
عقیده من این هست تا زمانی که هر کاری نسبت ریسک به پاداشش خوب نباشه و عوایدی برام نداشته باشه سراغش نمیرم مثلا اگر اینستاگرام بتونه در جهت مسیر زندگیم بهم کمک کنه و نقش اون نقش حمایتگری از من برای رشدم باشه به جای اینکه برعکسش اتفاق بیافته حتما ازش استفاده می کنم.