همیشه دنبال یک الگوی سیستماتیک بودم ببینم واقعا قانون شکنی برای چی در کشور ما به کرات اتفاق میافته. درسته ممکنه عوامل و فاکتورهایی که روی این قضیه تاثیر میگذارند خیلی زیاد باشه اما شاید بشه همهی اونها را در مواردی که در ادامه توضیح میدهم خلاصه کرد.
اول از همه بیاین یه تعریف از قانون داشته باشیم.
اصولا لغات در علوم انسانی تعریف مشخص یا واحدی ندارند اما معمولا گرایش اهل دانش بر روی یک تعریف محوری بیشتر است.
قانون را میتوان به ضابطهای محکم، با ثبات و جامع که برای افراد جامعه منتشر شده و همهی مردم آن را پذیرفتهاند و خود را ملزم به اجرا و رعایت آن میدانند تعریف کرد.
۱− باثبات
الزام به انجام دادن یا ندادن کاری باید باثبات باشد تا به عنوان بخشی از قانون محسوب شود، اگر هر روز قانون تغییر کند یا قوانین یکدیگر را نقض کنند آیا میشود به آن عمل کرد؟ آیا میتواند جزء رویهای از زندگی قلمداد شود؟
مهمترین ایرادی که در این حالت پیش خواهد آمد این است که افراد بر اساس قوانین زمان حال برنامه ریزی و تصمیم گیری میکنند و انتظار دارند در موعد مشخص حاصل دست رنج برنامه ریزی خود را برداشت کنند، اما به ناگاه متوجه میشوند قانون و شرایط تغییر کرده است! مسلما احساس خسران تمام وجودشان را خواهد گرفت و اگر این مسئله به رویه ثابتی در قانون گذاری تبدیل شود ذهن به ناگاه از آن صرف نظر خواهد کرد و عملکرد خود را بر بی قانونی خواهد گذاشت.
۲− جامع و فراگیر
الزام به انجام دادن یا ندادن کار باید جامع یا برای هرکس با شرایط و خصوصیات مشابه قابل بکارگیری باشد. اگر قرار باشد ژنهای خوبی وجود داشته باشند که از قانون مستثنی باشند قانون دیگر فراگیر و جامع نخواهد بود.
افراد از قوانینی که فقط برای آنها قابل بکارگیری باشد و نه برای دیگران تبعیت نخواهند کرد. تفاوتی ندارد که ما در چه سطحی از جامعه زندگی کنیم و آیا سطوحمان ایجاب میکند که قانون را بشکنیم یا نه، مسئله این است که قانون شکنی اگر حداقل یکبار اتفاق بیافتد و فردی(حقوقی یا حقیقی) بر آن نظارت نداشته باشد و اعمال قانون نکند این مسئله به یک گروهزدگی(Groupthink) مبدل خواهد شد. برای مثال اگر یک ماشین یک خیابان یکطرفه را به کرات خلاف جهت بپیماید و دیگرانی باشند که از او تبعیت کنند این مسئله به آن مجرب خواهد شد که این خاطیان در ذهن خود یک گروه مجازی تشکیل خواهند داد و اعمال خود را با نگاه به دیگر خاطیان توجیح خواهند کرد! آن وقت است که ...! در مقابل، هر کس هم قانون را درست رعایت کند و خیابان را در جهت درست بپیماید با بوق و چراغی که از رو به رو میآید و میگوید حق با من است روبهرو خواهد شد.
۳− منتشر شده
الزام به انجام دادن یا ندادن کار باید به شکل کتبی منتشر شود تا همهی افراد جامعه به آن دسترسی داشته باشند و آن را بخشی از قانون به حساب آورند. آیا میتوان قانونی وضع کرد بدون آنکه درباره آن اطلاعرسانی شود؟! متاسفانه ما در جامعه دو معضل بزرگ داریم اول آنکه با حقوق خود و قوانین آشنایی نداریم و این باعث ضررهای کوچک و بزرگی برای ما شده است و دوم اینکه قوانین نانوشته زیادی داریم که در جامعه بابت آنها بازخواست میشویم. اگر به اطراف خود نگاهی بیاندازید مسلما چند نمونه از آن را خواهید یافت. آیا ممنوعیت ورود بانوان به ورزشگاه از این دست است؟
۴− پذیرفته شده
الزام به انجام دادن یا ندادن کاری به شیوهای خاص باید به وسیلهی عموم پذیرفته و پیروی شود. اگر اکثریت جامعه داوطلبانه از قانون پیروی نکنند، قانون باید مورد بازبینی قرارگیرد. این مشکل در جامعه بسیار فراگیر است زمانی که فاصله افراد جامعه با قانون گذاری افزایش یابد و قانون از دل رضایت عمومی شکل نگیرد جامعه با مشکلات عدیدهای روبرو خواهد شد. اگر افراد اعمال جمعی خود را در تضاد با قوانین وضع شده ببینند، قبح قانون شکنی خواهد ریخت و به یک رویه مستمر تبدیل خواهد شد و به سرعت به دیگر ارکان قانونی خواهد رسید. آیا میتوان استفاده از ماهواره، فیلترشکن و تلگرام را از این دست به حساب آورد؟ آیا وضع قوانین بدون مشورت با متخصصان آن امور پذیرفته است؟
۵− دارای ضمانت اجرایی
الزام به انجام دادن یا ندادن کاری به شیوهای خاص باید تقویت شود. اعضای جامعه باید بفهمند که اگر داوطلبانه از قانون پیروی نکنند، مجبور به اطاعت از آن خواهند شد. مردم باید بفهمند که اگر آنها در برابر قانون نافرمانی کنند و اگر این نافرمانیها کشف بشود و بتوان آنها را ثابت کرد، آنها از فقدان آسایش رنج خواهند برد.
منبع:
The Ethics of Management, Hosmer;
Wikipedia