۹۷ سالی بود که بالاخره به لطف خدا با همسرم مستقل شدیم و خوب مقدماتش هم خرید جهیزیه و وسایل ضروری منزل جدید بود. از آنجا که خرید لوازم صوتی و تصویری به بنده محول شده بود تلویزیون هم از این داستان مستثنی نبود، منتهی من همیشه دوست داشتم زندگی شخصی که برای خانوادم میسازم جایی باشه پر از آرامش که وقتی برای رفتن به خانه لحظه شماری میکنم بدونم که الان میتونم به همه کارها، مطالعات و وقت گذاشتن با خانواده برسم. از اون جایی هم که تکنولوژیهایی امثال تلویزیون رو آفت بزرگی برای پیشرفت میدونستم و میدونم(البته بسته به استفادش!) تصمیم گرفتم تلویزیون نخرم!
راستش اولش یک مقداری ترسیدم و نگران بودم که حالا واکنش اطرافیان مخصوصا خانوادهها چطور خواهد بود و نکند برچسب خساست به من بخورد! موضوع را با همسر عزیزم مطرح کردم، یک کمی فکر کرد و گفت مگه میشه؟! تا حالا کسی اینکار رو نکرده و اگر مثلا مهمان برایمان بیاید حوصلهشان سر میرود. شروع کردم به توجیح کردن که میتونیم مهمانها رو با وسایل دیگه سرگرم کنیم و بازیهای فکری بخریم تا بچههای فامیل هم که میآیند برایشان جذاب و بهیادماندنی بشه و همیشه به بابا مامانشون بگن خونه عمو علیرضا بریم که خیلی بازی داره و خوش میگذره! علاوه بر این ما الان توی سن بسیار مهمی هستیم که یادگیری در این دوران تضمین کننده آیندمون میتونه باشه و همین زمانی را که تقریبا به رایگان داریم هدر میدیم میتونیم روی بدست آوردن معلومات رایگان از طریق مطالعه بگذاریم.
خلاصه، همینطور توضیح دادم و دادم ... تا موافق خانم رو بدست اوردم D: . الان حدود دو ماهه که میگذره و دلمون براش تنگ نشده و نبود تلویزیون احساس میکنم بزرگترین موهبت و دستآوردی بود که توی زندگی بهش رسیدیم و کلی وقت داریم که کارهایی رو انجام بدیم که احساس میکنیم ارزشش رو دارن.