یادداشت های یک مدیر عامل
برساخت اجتماعیِ خلاقیت در نقد رویکردهای روانشناختی
مقدمه
اسامی متعددی در زبان محاوره ای وجود دارند که به جای کلمه خلاقیت به کار می روند. این امر به طور چشمگیری در میان نوشته های هنری، علمی، صنعتی، مدیریت تجاری، فناوری اطلاعات، آموزشی و دولتی دیده می شود. از خلاقیت حتی به عنوان کلید رشد اقتصادی، خاستگاه سرنوشت ساز مزیت های رقابتی، قلب خلق ثروت و بازسازی اجتماعی نیز یاد می شود(روتر، ۲۰۱۵، ص 22).
مهم ترین سوالاتی که این مقاله به دنبال پاسخ به آن است از این قرار می باشد: خلاقیت چگونه فهمیده می شود؟ نو[1]، نوبودگی[2]، نوآوری[3]، خلاقیت[4]، اصالت[5]،... چیستند و چه معنایی را از پی می کشند؟ یک تحقیق بدیع از یک تحقیق تکراری چگونه بازشناخته می شوند؟ چه شاخص ها و چه روشهایی برای نو یا کهنه بودن یک تحقیق مطرح می شود؟ چه عوامل زمینه ای و شرایط مداخله گری در ظهور خلاقیت موثر هستند؟ هر یک از اساتید و دانشجویان چه پاسخهایی در این موارد دارند؟ چه برداشتی از نویی و خلاقیت ارائه می شود و چه موانع و مشکلاتی به نسبت آن مطرح می گردد؟ و مهم ترین سوال آنکه آیا تفاوتی بین فهم و تفسیر از خلاقیت بین رشته های فنی و علوم انسانی وجود دارد؟
فلوریدا[6] در سالهای 2002 و 2005 با انتشار کتاب طبقه خلاق وسپس شهر خلاق با اشاره به اینکه جذب افراد خلاق موجب قدرتمندشدن شهرها و بالندگی اقتصادی آن میشود از نخبگان خلاق در جامعه، که جمعی از نیروهای حرفه ای، علمی و هنرمند هستند نام می برد که حضور آنها پویایی فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به ویژه در نواحی شهری ایجاد میکند. نخبگان خلاق شامل افراد فعال در حوزه های علوم و مهندسی، معماری و طراحی، آموزش، هنر، موسیقی و تفریح هستند که کارکرد اقتصادی آنها، ایده های جدید، فناوری نوین و محتوای نوآورانه جهان امروز را ایجاد می کنند(فلوریدا، ۲۰۰۵).
همچنین در دانشگاه ها نیز نوشتنِ «پژوهش یا پایان نامه خلاقانه» از آن درجه اهمیت بالایی برخوردار است که به طور مداوم توسط اساتید و مجموعه مدیریتی درخواست می گردد.
با این حال علی رغم کاربردهای گسترده خلاقیت در ادبیات دانشگاهی علی الخصوص علوم انسانی و اجتماعی در ایران تلاشهای بسیار محدودی در شرح و بسط «خلاقیت»، به لحاظ جامعه شناختی انجام شده است. در این نوشتار در پی پاسخ دادن به سوال چیستی خلاقیت از منظری جامعه شناختی، به این مهم نیز پرداخته خواهد شد که آیا حضور در میدان های مختلف علمی همچون کامپیوتر و جامعه شناسی، در درک و فهم ما از خلاقیت تاثیرگذار است یا خیر؟
مسئله
نو، نوبودگی، نوآوری، خلاقیت، اصالت و... همه مواردی هستند که پژوهشگر پیوسته در حین انجام یک تحقیق و مطالعه به آن می اندیشد. وی پس از تولید اثر یا حتی در مرحله بیان ایده، معتقد به خروجی خلاقانه ای است که بازخورد مناسبی را طلب می کند، اما اگر هیچ بازخوردی دریافت نکند، سرخورده می شود. پژوهشگر مسئولیت این سرخوردگی را به اساتید، دانشگاه، سیاست، اقتصاد، فضای فرهنگی و... نسبت می دهد و در عین حال این جمله مشهور را می شنود که «محدودیت، خلاقیت می آورد».
فهم ما از خلاقیت در حوزه های مختلف راهبردهایی را پیش روی ما می گذارد که متناسب با آن برخی تاکتیکها را مدنظر قرار داده و پیامدهایی را رقم می زند. برای مثال در ایران در حالیکه به باور عده ای شرایط فرهنگی، سیاسی و اجتماعیِ باز منجر به شکلگیری خلاقیت های بیشتری می شود، در مقابل عده ای خلاقیتها در انرژی هسته ای و بخش نظامی در سالهای تحریم را ماحصل فضای بسته در حوزه های اقتصادی و بین المللی می دانند[7] و حتی با تجویز همین شرایط در حوزه های علوم انسانی و اجتماعی، عدم ترجمه آثار متفکران غربی و تحریم خودخواسته در ورود این اندیشه ها را، زمینه ساز شکل گیری اندیشه های خلاقانه ی بومی و اسلامی در علوم اجتماعی و انسانی می پندارند[8].
نویسنده این مقاله عطف به همین پراکندگی، به دنبال یافتن پاسخی برای این پرسش خواهد بود که چگونه معانی متعددی از خلاقیت شکل می گیرد و تلاش خواهد کرد تا با ارائه تفسیری جامعه شناختی از خلاقیت به یک مدل مشخص و معین از چگونه معنا پیدا کردن خلاقیت دست پیدا کند. بخش عمده ای از نظریات مطرح شده در روان شناسی در مورد خلاقیت، نگاهی معطوف به فرد داشته و در نهایت تاثیر فرهنگ و جامعه را به عنوان عواملی کلی و تاثیرگذار بر خلاقیت بیان داشته اند. برای مثال در حوزه روان شناسی شناختی، خلاقیت به عنوان توانایی پیدا کردن نامتعارف و با کیفیت بالا برای مسایل اطلاق می شود. همچنین خلاقیت جنبه مهمی از هوش شناخته می شود که اندازه گیری اش دشوار است(آیسنک، ۱۹۹۴، ص 240).
از همین رو تلاش شد تا معنای خلاقیت متناسب با گروه مورد مطالعه با محوریت پژوهش و فعالیتهای دانشگاهی مورد مطالعه قرار گیرد، به این ترتیب که اساتید و دانشجویان رشته ی جامعه شناسی و کامپیوتر نو بودن و خلاقیت را چگونه درک و تفسیر کرده و آن را به کار می بندند؟ این مطالعه با اتخاذ رویکردی تفسیری در پی آن است که با نگاه از درون به موضوع نو بودن و خلاقیت میان اساتید و دانشجویان بپردازد. به این معنی که بدون ارائه تبیین علی از بیرون، مسئله نو بودن و خلاقیت را در حوزه درک و تفسیر جامعه دانشگاهی بررسی کرده و از دیدگاه آنان به موضوع بنگرد. از همین رو اگر بتوان مکانیسم تفسیری و نظام معنایی آنها را درک کرد نه تنها می توان تفسیر ایشان از دنیای پیرامون را فهمید بلکه می توان با دقت و حساسیت فرهنگی بسیار بالاتری آن را دنبال و کنترل کرد.
تعریف خلاقیت در روان شناسی و مدیریت
بسیاری از نظریه های بیان شده درباره خلاقیت در رشته روان شناسی بر اساس مطالعه و مصاحبه با اندیشمندان، هنرمندان و دانشمندان در حوزه های مختلف نوشته شده و تلاش شده است تا فرایند شکل گیری محصول یا اندیشه خلاقشان مورد مطالعه قرار گیرد. بر همین اساس برمبنای پیش فرض های روانشناسی، رویکردهای مختلفی در مورد خلاقیت شکل گرفته است. این نظریه ها در ابتدا با تمرکز بر فرد شروع و در ادامه عوامل متعدد فرهنگی و اجتماعی به آن افزوده شده است. عدم نبوغ کافی، عدم هوشمندی، عدم دانش کافی، عدم مهارت فنی کافی، عدم پشتکار، عدم ابهام پذیری، عدم ریسک پذیری، عدم اعتماد به نفس، عدم چالش پذیری از عوامل عدم شکلگیری خلاقیت معرفی شده اند(صادقی مال میری، ۱۳۸۶).
از اواخر دهه 90 میلادی بر اساس نیازهایِ دنیای کسب و کار خلاقیت جایگاه ویژه ای پیدا کرد. در علم مدیریت در چند دهه اخیر تلاش شد به مواردی فراتر از ویژگیهای فردی اشاره شود و عوامل محیطی و فرهنگیِ سازمان نیز به آن اضافه گردد. عواملِ گروهی همچون اندازه گروه، انسجام گروه، تنوع گروه و سیستم ارتباطات گروهی از موارد تاثیرگذار بر خلاقیت در سازمانها شناخته شدند(صادقی مال میری، ۱۳۸۶).
همانطور که ملاحظه شد عمده نظریه های مطرح شده در مورد خلاقیت در حوزه روانشناسی و مدیریت می باشند. کافمن و استرنبرگ در کتاب خود «راهنمای جامع خلاقیت کمبریج» این دسته بندی را در مورد نظرات مطرح در مورد خلاقیت ارایه کرده اند(سی. کافمن و جی. استرنبرگ، 1394، ص 56و57).
تعاریف موجود از خلاقیت در جامعه شناسی
در بین حوزه های مختلف جامعه شناسی، بحث جامعه شناسیِ خلاقیت عمدتاً مغفول مانده است. هر چند خلاقیت در جهان و بخصوص در ایران از جایگاه خاص و ویژه ای برخوردار است و نقل هر مجلسی می باشد، اما جایگاه مشخص و ویژه ای در جامعه شناسی به آن اختصاص داده نشده است. هر چندکلی گویی هایی در مورد تأثیر فرهنگ بر خلاقیت مطرح شده اما تمام این مطالب در حد جملاتی همچون «تأثیر عوامل اجتماعی و فرهنگی بر خلاقیت» باقی مانده است.
خلاقیت به طور سنتی جایگاه حاشیه ای را در جامعه شناسی به خود اختصاص داده و تا همین دهه های اخیر، تلاشهای معدودی توسط جامعه شناسان جهت نظریه پردازی درباره ی خلاقیت انجام شده است(مان و چان، ۲۰۱۱، ص 135). مروری بر ادبیات خلاقیت بلافاصله اثبات می کند که در این حوزه تحلیل فلسفی و روان شناختی بیشتر از جامعه شناختی حاکم است. این سخن بدان معنا نیست که جنبه های اجتماعی خلاقیت توسط محقق نادیده گرفته شده است اما آنها اغلب به عنوان متغیرهای به صورت مبهم-تعریف شده همچون "محیط اجتماعی" یا "تأثیرات اجتماعی" در لیست عوامل سازمانی، روان شناختی و فردی وجود دارند.
برخی تلاش کرده اند تا از تئوری های موجود در جامعه شناسی بهره برده و چارچوب نظری مشخصی را با استفاده از خلاقیت فراهم آورند. برای مثال تلاش هایی توسط جامعه شناسانی چون بوردیو[9]( بوردیو، ۱۳۸۵)، کالینز[10](کالینز، ۱۹۹۸)، یواس[11](یواس، ۱۹۹۶)، ریتزر[12](ریتزر، ۱۹۹۶) انجام شده است، با وجود این باید دستاورد این تلاش را ناچیز توصیف کرد. اکثر این جامعه شناسان از مفاهیم خلاقیت بهره برده اند، اما هیچ تعریف جامعه شناختی از آن ارایه نکرده اند و به طور معمول از تعاریف سیال موجود در بدنه اجتماعی استفاده کرده اند. برای مثال فلوریدا(2005) در کتاب "ظهور طبقه خلاق"[13] بیان می دارد که ارزش کار افراد، هم به عنوان امری ذاتی و هم عارضی شرح داده شده است، افراد می خواهند به کاری مشغول شوند که هم درآمد و امنیت شغلی قابل توجهی داشته باشد و هم بتوانند کار خودشان را به شکل خلاقانه ای توصیف کنند. با این حال فلوریدا منظور خود را از "توصیف خلاقانه" بیان نمی دارد. بوردیو نیز در مقاله "اما چه کسی خالقان را خلق کرد؟"[14] به شکل دیگری از خلاقیت استفاده می کند. وی در این مقاله نوع نگاه جامعه شناسی هنر و ادبیات را در نادیده گرفتن دنیای تولید هنری مورد انتقاد قرار می دهد و همچنان هیچ تعریف جامعه شناختی از خلاقیت ارائه نمی دهد( بوردیو، ۱۳۸۵). همچنین یواس به پیروی از سنت کنش متقابل نمادین در کتاب "خلاقیت کنش"[15] به شرح جنبه هایی از کنش پرداخته و تلاش کرده است تا با استفاده از خلاقیت شرح جدیدی از نظریه کنش را ارایه دهد(یواس، ۱۹۹۶). همچنین ریتزر در نظریه "فرایند مک دونالدی شدن"[16] بیان می دارد که در جامعه مطلوب من، افراد به صورت آزادنه - و نه اجبارا- خلاقند(ریتزر، ۱۹۹۶).
همانطور که در بخش اول پیشینه نگاشته ها اشاره شد، نظریه های خلاقیت در ابتدا با در مرکز قراردادن فرد به عنوان رکن اساسی خلاقیت بیان شده اند، اما در ادامه عوامل محیطی و فرهنگی هر چه بیشتربه عنوان موارد تاثیرگذار بر خلاقیت بدان اضافه شده اند. بطوریکه چیکسنت میهالی[17] به عنوان یکی از نظریه پردازان اخیر خلاقیت به مفهوم «دروازه بانی» اشاره می کند، همانطور که بکر جامعه شناس از این مفهوم در کتاب جامعه شناسی هنر خود تحت عنوان «جهان های هنر» استفاده می کند. با این حال جامعه شناسان به غیر از برخی آرای مطرح شده در باب هنر هیچ رهیافتی نسبت به خلاقیت نداشته اند. ایشان این مفهوم را به کار می برند، اما تعریف نمی کنند. چند جامعه شناس دیگر از خلاقیت به شیوه ای غیر مستقیم بحث کرده اند. پتینگر[18] خلاقیت را با تاکید بر موفقیت اقتصادی توضیح می دهد(پتینگر، ۲۰۰۹ب). تپر[19] به «سرمایه گذاری، کارآفرینی و فرایند خلاقانه» در برنامه درسی جامعه شناسی اش[20] در دانشگاه پرنیستون اشاره می کند(تپر، ۲۰۱۳). وی درباره زمینه اجتماعی برای نوآوری وخلاقیت به پژوهش می پردازد، یعنی روابط و شبکه هایی که آثار خلاقانه، دروازه بانی، نوآوری، فنآوری های نوین و نیز تغییرات نهادی را احاطه کرده اند.
برخی از دلایل روانشناختی با نگرش های جامعه شناختی درباره خلاقیت همپوشانی دارند. به گونه ای که مثلاً مفهوم روح زمان[21] را مؤثر بر خلاقیت و شاید حتی تعیین کننده آن دانسته اند(سیمانتون، ۱۹۹۹). براین اساس، بنا به شرایط به صورت سالانه یا ماهیانه یا هفتگی یا حتی روزانه معنای خلاقیت شکل می گیرد.
مباحث مربوط به هنر، درون جامعه شناسی، مستلزم استفاده از این مفهوم هستند؛ در این حوزه یک جامعه شناس به تولید و مصرف فرهنگ توجه دارد(تانر، ۲۰۰۳) اما دیگری برای مثال پتینگر(2009) معتقد است که فعالیت هایی که خلاقانه تعریف می شوند و لوازم خلاقیت، فرایندهایی اجتماعی هستند. به نظر الکساندر[22] هنری وجود ندارد، مگرآنکه اشخاصی بخواهند برای آن پول پرداخت کنند(الکساندر، ۱۳۹۳، ص 412). بکر[23] نیز اشاره می کند که جهان های هنر در صورتی وجود خواهند داشت که افراد زیادی به هنرمند کمک رسانند(بکر، ۱۹۸۲). بوردیو دیدگاهی متفاوت اتخاذ کرد و مبنای خلاقیت در هنر را نه کیفیت، بلکه روابط قدرت افاده[24] دانست. به عبارت دیگر، وی این پرسش را مطرح کرد: چه کسی قدرت دارد دست-ساخته های فرهنگی را «خلاقانه» اعلام کند(بوردیو، ۱۳۹۳).
تعریف خلاقیت در آثار جامعه شناسان ایرانی
همانطور که در پخش پیشین اشاره شد جامعه شناسان تنها از این واژه یعنی خلاقیت در متن مقالات و نوشتارهای خود استفاده کرده اند. در ایران نیز به همین منوال شاهد به کارگیری خلاقیت در آثار متعدد جامعه شناسان هستیم.
با جستجوی خلاقیت و نوآوری در عنوان مقالات، چکیده ها و کلیدواژه ها در دسته بندی علوم اجتماعی در وبسایتهایی همچون پایگاه اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی[25]، پایگاه مجلات تخصصی نور[26] یا پایگاه مقالات پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی[27] با نتایجی همچون این موارد روبرو می شویم: بررسی تأثیر رهبری موثق بر بهبود خلاقیت و نوآوری با توجه به نقش میانجی سرمایه ی اجتماعی(نصیری، اسکندری، و نویدی، ۱۳۹۴)، اثربخشی آموزش مولفه های نظریه معکوس بر خلاقیت دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهرستان ارومیه(نوروزبخش و اقدسی، ۱۳۹۴)، خلاقیت و نوآوری، پشتوانه کارآفرینی در دست بافته های عشایر قشقایی(افروغ، ۱۳۹۴)، بررسی رابطه بین سبک زندگی و خلاقیت با انگیزش تحصیلی دانش آموزان دختر مقطع متوسطه شهرستان خوی در سال تحصیلی 92-93(کریمیثانی و سیدی، ۱۳۹۴)، بررسی نظری و تجربی رابطه میان مشارکت اجتماعی و روحیه کارآفرینی زنان روستایی (مورد مطالعه: دهستان شیروان از توابع شهرستان بروجرد)(نصرالهیوسطی، ۱۳۹۳)، فهرست مقالات بررسی میزان کارآفرینی دانش آموختگان در عرصه نشریات و مطبوعات(کلانتری، ربانی، و هزارجریبی، ۱۳۸۳)، تحلیل راهبردی مؤلفه های رشد خلاقیت در نظام آموزش و پرورش کشور(کینژاد و نگاهداری، ۱۳۸۷)، تحلیل ویژگی های شخصیتی کارآفرینی در بین دانش آموزان دوره اول آموزش متوسطه(عبداللهی، آقامحمدی، عباسپور، و دلاور، ۱۳۹۶)، اثربخشی آموزش فرآیند حل مسأله خلاق (CPS)در بهبود سلامت عمومی و کاهش استرس ادارک شده در افراد وابسته به مصرف مواد مخدر(شکوهی امیرآبادی، ۱۳۹۵).
اینها فقط تعدادی از مقالاتی هستند که در نشریات علمی-پژوهشی کشور در حوزه علوم اجتماعی به زیور طبع آراسته شده اند و همه با پیش فرضهایی روانشناختی، خلاقیت را مورد استفاده قرار داده اند.
با این حال برخی جامعه شناسان معاصر همچون قانعی راد و فاضلی تلاش نموده اند نگاهی جامعه شناسانه تر به خلاقیت داشته باشند.
قانعی راد(قانعیراد، ۱۳۸۰، ص 42) با طرح این پرسش که آیا روش علمی با ماهیت زایا و مولد علم ناسازگاری ندارد این مسئله را به این شکل عنوان می دارد که علم هنگامی که به شیوه ای روشمند آموخته می شود و هنگامی که از طریق برنامه ریزی در خدمت هدفهای اجتماعی قرار می گیرد، خود را به سنتها می سپارد و از خلاقیت و نوآوری باز می ماند.
وی با تفکیک بین ایده های جوهری و صوری محتواها و قالبهای علمی از منظر وبر آنها را از یکدیگر متمایز می داند. به اعتقاد وبر متدولوژی ای که جنبه صوری و قالبی علم را تشکیل می دهد نقش چندانی در پیشرفت و توسعه علم ندارد. سازمان علم و به طور ویژه روش شناسی علمی، موجب فعالیت علمی غیر خلاق خواهد شد و دانشمندی که درگیر چنین سازمانی باشد با همه شایستگی و برجستگی اش حداکثر یک کارگر ساده علمی و حامل اندیشه های دیگران خواهد بود. بنابراین به نظر وبر روش شناسی علمی بیشتر سپری برای دفاع از نظریه است و نه ساز و کاری برای کشف خلاقانه ی آن و کسانی که این سپر دفاعی را همچون ابزار کشف به کار می گیرند با ناکامی روبرو خواهند شد. قانعی راد در این مقاله این پرسش را بیان می دارد که عطف به اینکه وبر در تببین عوامل رشد علمی، دیدگاهی فردگرایانه اتخاذ می کند و سازمان اجتماعی و صوری علم را همچون مانعی در راه خلاقیت علمی قلمداد می کند آیا نمی توان شکلی از سازمان اجتماعی و روش شناسی را تصور یا ابداع کرد که بر شکوفایی اذهان فردی دامن بزنند؟(قانعی راد، 1380). ایشان در ادامه با بررسی اندیشه متفکرانی همچون مرتون، میتروف، پولانی، مولکی، کاپلان، ریمون کیوی، لوک کامپنهود، کوهن رابطه روش شناسی و خلاقیت در علم را مورد بررسی قرار می دهد. وی به طور مرسوم با پیش فرضهایی روانشناختی درباره موضوع خلاقیت سعی می کند موانع موجود در شکل گرفتن اندیشه های خلاق را بسنجد و راهکاری برای آن ارائه کند.
قانعی راد با استفاده از آرای شومپیتر[28] (قانعیراد، ۱۳۹۵)و مفهوم «تخریب خلاقانه[29]» در کتاب سرمایه داری، سوسیالیسم و دموکراسی(شومپیتر، ۱۹۴۲) با تقسیم بندی سه شیوه اندیشه و تفکر، یعنی منفی گرایی[30]، مثبت گرایی[31] و انتقادی[32]، به ارایه دیدگاه خود در مورد استفاده از رویکرد انتقادی در نقد متن و اثر و پیامدهای آن برای توسعه اندیشه می پردازد. ایشان با تشریح رسم رایج در جلسات نقد کتاب و مقالات، آن را محملی برای دوستی ها یا دشمنی ها می بیند. وی بیان می دارد که نقد به طور فی نفسه اهمیت دارد زیرا مهمترین خلاقیت ها و فعالیت های پژوهشی خلاق به واسطه نقد شکل پیدا می کنند. پیش فرض خلاقیت در این متن به معنای « فرایندی مرحله به مرحله» است. وی در ادامه بیان می دارد که بر خلاف اکثر نویسندگان که علاقه دارند از صفر شروع کنند باید بر روی دوش غولان پیش از خود قرار گرفت تا افق های دور تری را بتوان دید. پیشرفت در علم به طور همزمان به معنای استمداد از یک اندیشۀ پیشین و نقد آن اندیشه است؛ بر دوش غولان قرار گرفتن به معنای پذیرش اهمیت سنت های اندیشه ای وپاس داشتن عظمت های فکری دانشوران پیشین است و در عین حال فراتر رفتن از آنان با گشودن افقی نقادانه در دیدن و برآورد کردن واقعیت ها و رخدادها.
در این بخش وی با اشاره به اینکه پژوهش و اثر خلاق در خلأ شکل نمی گیرد، رویکردهای اولیه روانشناسی در مورد خلاقیت که صرفا فرد، محورِ شکل گرفتنِ اندیشه خلاق است، را رد می کند. قانعی راد در راستای پروژه فکری خود مبنی بر عدم شکل گیری اجتماع علمی/محلی در علوم اجتماعی ایران، شکل گرفتن خروجی خلاق را مبتنی بر کنار گذاشتن رویکرد نگاتیویستی می داند و معتقد است که برای ساخت و پیشبرد نظریه های جامعه شناختی، حتی برای بومی سازی علوم انسانی و علوم اجتماعی، به جای یک هدف موهوم و ناشناخته ای که مشخص نیست که چه هست و در کجا قرار دارد باید از نظر فکری با آنچه که به طور بالفعل وجود دارد درگیر شد.کسانی که هدف نوآوری فکری دارند باید سعی کنند قواعد بازی های فکری موجود را بشناسند؛ شیوۀ شکل گیری این قواعد را بدانند و بعد با این قواعد بازی کنند و در حین بازی راهبرد جدیدی را برای تغییر قواعد بازی اتخاذ کنند تا بتوانند اندیشه تازه ای را ارائه بدهند. فاضلی(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 209) نیز در مقاله «تحلیل جامعه شناختی خلاقیت و عوامل و زمینه های فرهنگی و اجتماعی»(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 209) با این مسئله آغاز می کند که خلاقیت یکی از پربسامدترین واژگان در ادبیات روز دنیا شده است و هر سازمان، شرکت و شخصی در هر حوزه ای جهت برتری بخشیدن به کار خود از این واژه استفاده می کند. وی در ادامه بیان می دارد که بدیهی دانستن معنای خلاقیت یکی از اولین مشکلات آن است. وی برای شناخت خلاقیت این دو پرسش را مطرح می کند که خلاقیت چیست؟ و خلاقیت را چگونه می توان توسعه داد(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 210).
وی در ابتدا با نقد تعاریف روانشناختی از خلاقیت بیان می دارد که این تعاریف هیچ یک تبیینی از چیستی، چرایی و چگونگی خلاقیت ارایه نمی دهند و بیان می دارد که این تعاریف روانشناختی اگرچه در حیطه هایی می تواند موثر و مفید باشد و بدون تردید در شناخت فرد خلاق می توان از آن بهره جست اما وجوه فرهنگی و جامعه شناختی خلاقیت را بیان نمی دارند. وی با استفاده از آرای متفکرانی چون وایتهد، گوردن چایلد و دیوید بوهم جوهر اصلی خلاقیت را همان تازگی و ابداع و نو بودن می داند و در تکمیل این نظر با اشاره به نظریات رونکو[33] مولفه «مناسب بودن» را هم جزئی از نوآوری و خلاقیت می داند و مناسب بودن این امر را هم به واسطه پذیرش فرهنگ می داند(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 211).
فاضلی در وب نوشتی در سایت خود تحت عنوان درباره خلاقیت(فاضلی، ۱۳۸۵)، خلاقیت را بیشتر برساختی اجتماعی[34] می داند تا امری فردی و روانشناختی. وی با بیان ناکارآمدی های نظریه های روانشناسانه در پاسخ به برخی سوالات، استفاده از رویکرد جامعه شناختی را پاسخگوی این پرسشها می داند. وی با استفاده از آرای ولف و بوردیو این مسئله را بیان می دارد که رهیافت جامعه شناختی با شرح و تبیین وجوه اجتماعی و فرهنگی خلاقیت و ارائه تحلیلی مبنی بر امکان گسترش خلاقیت از طریق سیاست های فرهنگی معین و ایجاد نگرش مناسب و ترغیب کننده خلاقیت، به نقد رویکرد روان شناختی می پردازد. وی در نقد رویکرد روانشناختی نسبت به خلاقیت بیان می دارد که برخی خلاقیت را از راه مطالعه آثار خلاقه و برخی نیز از راه مطالعه شخصیت و ویژگی های افراد خلاق شناسایی می کنند. در این صورت، خلاقیت نوعی «فرایند ذهنی» است که در افراد دارای بهره هوشی بالاتر از متوسط رخ می دهد. فرد خلاق ویژگی هایی مانند حس کنجکاوی فوق العاده، قدرت تخیل بالا، استقلال رای، اندیشه انتقادی، میل به نوجویی بالا، توانایی در برقرار کردن ارتباط و انتقال ایده ها و امثال اینها را دارد. این نحوه تعریف خلاقیت که نوعی تعریف روان شناختی است، تنها توصیفی از برخی ویژگی های انسان خلاق است نه تبیین چیستی، چرایی و چگونگی خلاقیت.
هرچند رویکردهای متاخر در روانشناسی جنبه های اجتماعی و فرهنگی بسیار بیشتری را برای خلاقیت در نظر می گیرند و متفکرانی همچون چیکسنت میهالی مشخصا وزن بیشتری را برای ابعاد اجتماعی خلاقیت مد نظر قرار می دهند.
هر چند فاضلی در این دو نوشتار تلاش می کند که به ابعاد جامعه شناسانه خلاقیت بپردازد، با این حال هیچ اشاره ای به چگونه برساخته شدن خلاقیت نمی کند.
وی با استفاده از آرای بوردیو و گیدنز با در نظر گرفتن نقش هر دو عامل فاعلیت و ساختار تعامل این هر دو را با هم برای خلاقیت ضروری می داند. وی با طبقه بندی خلاقیت به سه گروه خلاقیت هنری، علمی و اجتماعی به شرح خلاقیت اجتماعی می پردازد و آن را مجموعه ای از تمهیدات و راهبردهای علمی و ذهنی می داند که ما هنگام مراودات، معاشرت ها و تعاملات اجتماعی و به منظور برقراری ارتباط اجتماعی بهتر با دیگران اتخاذ می کنیم. وی همچنین در ادامه به رابطه خلاقیت و فرهنگ مدرن، خلاقیت و تغییر فرهنگ، خلاقیت و الگوهای فرهنگ، خلاقیت و نیازها، خلاقیت و پذیرش اجتماعی، خلاقیت و زنان و قومیت ها می پردازد(فاضلی،1391).
هر چند فاضلی خلاقیت را برساختی اجتماعی می داند، اما در پاسخ به سوالاتی که خود مطرح می کند، همچون:
«چرا در حالیکه همواره به نسبت معینی انسان های خلاق در تمام جوامع وجود دارد، اما برخی جوامع خلاق تر و برخی دیگر کمتر خلاق اند؟ یا در طول تاریخ برخی دوره ها شاهد خلاقیت بیشتر در یک جامعه هستیم اما دوره های دیگر شاهد این خلاقیت نیستیم؟»(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 215)
پاسخهایی کلی از جنس تاثیر فرهنگ و سیاست بر خلاقیت را ارائه می دهد:
«این جابجایی ناشی از عوامل متعددی است و نشان می دهد که نسبت تنگاتنگى بین نوع فرهنگها و میزان توانایى افراد براى بروز خلاقیت وجود دارد. این تجربه های تاریخی نشان می دهند هیچ فرهنگ، جامعه و ملتى نیست که به طور مطلق از بروز خلاقیت ناتوان باشد، بالقوه همه ملت مستعد و توانا هستند و این فرهنگ و مجموعه شرایط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است که در دوره های مختلف اجازه بروز میزان معینی از خلاقیت را می دهد یا مانع از آن می شود. بنابر این اینگونه نیست که بعضى از ملتها چون باهوشترند، خلاقترند و بعضى ملتها از حیث ژنتیکى فاقد خلاقیت هستند. این طرز تلقی نگاهی غیرعلمى، نادقیق و نژادپرستانه است. همهى انسانها از موهبت و توانایى براى خلاقیت و نوآورى جهت رفع نیازهایشان برخوردارند. تمام بحث برمىگردد به تمهیدات فرهنگى، اجتماعى و تجربهى تاریخى ملتها براى بروز و شکوفایى خلاقیتهاست.»(فاضلی، ۱۳۹۱، ص 216)
روش پژوهش
عطف موارد مطرح شده در بخش پیشینه نگاشته ها، با توجه به عدم وجود نظریه ای جامعه شناختی درباره این موضوع، استفاده از روشهای کیفی ضروری به نظر می رسد. اما در روشهای کیفی، استفاده از روش نظریه بنیانی[35] با توجه به ویژگی هایی چون قابلیت نظری، ارتباط مداوم و فعال محقق با موضوع تحقیق و قابلیت اصلاح اهمیت زیادی برای تدوین چارچوب های نظری برای شناخت مسئله اجتماعی مورد نظر دارد. لذا استفاده از نظریه بنیانی در این پژوهش برای تحلیل داده های کیفی و تولید نظریه، منطقی به نظر می رسد.
از همین رو برای آشنایی با چگونگی پیشبرد تحقیق، محقق تلاش نمود تا آثار مشابهی در دنیای جامعه شناسی را بیابد که تلاش کردند رویکرد جامعه شناختی ای را در مورد یک موضوع در دنیای روانشناسی بیان کنند. این آثار «خودکشی» دورکیم و «غریزه جنسی و سرکوب آن در جوامع ابتدایی» مالینوفسکی بود. این هر دو در فصلهای ابتداییشان به بررسی و نقد نظریه های روانشناختی پیرو موضوع کتاب پرداخته اند و در ادامه با بیان کمبودها و تناقضات مطرح، دیدگاه های جامعه شناسانه خود را مطرح کرده اند. از همین رو پژوهشگر جهت پیشبرد کار خود در ابتدا به بررسی ادبیات و پیشینه نگاشته های خلاقیت در حوزه روانشناسی و مدیریت پرداخت.
سوالات پرسیده شده در مصاحبه ها
- تعریف شما از خلاقیت چیست؟
- ویژگی های یک خروجی خلاق(محصول، اندیشه، ایده، تفکر، اثر پژوهشی ...) چیست؟ چگونه می توان یک خروجی خلاق و نو(محصول، اندیشه، ایده، تفکر، اثر پژوهشی ...) را از غیر نو بازشناخت؟
- تشخیص نو یا خلاقانه بودن یک محصول، اندیشه، ایده، تفکر و اثر پژوهشی ... بر عهده کیست؟ بر چه اساسی این افراد این اختیار را برای این تصمیم گیری دارند؟
- چه عواملی در پذیرش یک محصول، اندیشه، ایده، تفکرو اثر پژوهشی ... به عنوان خروجی خلاق دخیل هستند؟
- چرا یک خروجی به عنوان خلاق توسط جامعه مورد پذیرش قرار می گیرد؟
- جامعه علمی و متخصصان چگونه به تعامل می رسند؟ چگونه خلاقانه بودن اثر را نشان می دهند؟
- در رشته تحصیلی خود مثالی از یک فرد خلاق یا یک پژوهش خلاق بزنید و علت آن را بیان کنید. آیا در طول دوران کاری/تحصیلی خود با دانشجویی که خلاق باشد برخورد کرده اید؟ چرا وی را خلاق پنداشته اید؟
- آخرین خروجی خلاق(محصول، اندیشه، ایده، تفکر، اثر پژوهشی ...) که مطالعه کردید را نام ببرید؟ چرا آن را خلاقانه در نظر گرفته اید؟
- در صورتی که خروجی خلاقانه(محصول، اندیشه، ایده، تفکر، اثر پژوهشی ...) شما به عنوان یک خروجی خلاق مورد پذیرش قرار نگیرد چه می کنید؟
- چه راه هایی برای نشان دادن اینکه کار شما خلاقانه است انجام می دهید؟
تجزیه و تحلیل
کدگذاری باز[36]، آن بخش از تحلیل است که در آن داده های مربوط به پدیده مورد مطالعه با بررسی دقیق نام گذاری و مقوله بندی می شود. در این کدگذاری داده ها به بخش های مجزا خرد شده اند، برای به دست آوردن مشابهت ها و تفاوت ها با دقت بررسی شده اند و سوالاتی درباره پدیده ها که داده ها حاکی از آنند، مطرح گردیده است. نام گذاری و مفهوم پردازی داده ها اولین قدم در کد گذاری باز می باشد(استراوس و کربین، ۱۳۹۲، ص 63) که محصول نام گذاری «مفاهیم» هستند که عناصر سازنده نظریه زمینه ای به شمار می آیند. به طور کلی در کدگذاری باز قصد آن بود تا داده ها و پدیده ها در قالب مفاهیم درآید. یعنی ابتدا داده ها را از هم مجزا می کند، عبارات براساس واحدهای معنایی دسته بندی می شوند تا مفاهیم به آنها اضافه شود(فلیک، ۱۳۸۷، ص 330). پژوهشگر باید پس از نام گذاری، مقولات و ابعادشان را شناسایی کند. هر مقوله دارای ویژگی های عام است که دانستن آنها اهمیت دارد وآنها محدوده کامل ابعاد یک مقوله را نشان می دهند(ازکیا و ایمانی جاجرمی، ۱۳۹۰، ص 151) در جریان کدگذاری برای اینکه از نوشته ها و تحلیل های حواشی برای تولید تئوری اجتناب کنیم از دو استراتژی «مقایسه کردن» و «سوال کردن» استفاده شده است و پژوهشگر به طور منظم این سوال های اساسی را در مقابل متن قرار می دهد(فلیک، ۱۳۸۷، ص 334).
در این پژوهش که بر اساس روش نظریه بنیانی انجام شده است، فرایند یافتن مفاهیم و شکل گرفتن مقولات مرتبط با انجام پرسش های متعددی صورت گرفت. از آنجا که قالب ذهنی پاسخ دهندگان بر اساس پیش فرضهایی بیشتر روانشناختی بود، لذا باید در مرحله کدگذاری باز سوالات به گونه ای طرح می شد که مصاحبه شونده تلاش کند از پاسخ هایی چون خلاقیت یعنی ابداع، خلاقیت یعنی یک چیز نو و...فراتر رود و پژوهشگر بتواند به ابعاد جدیدی از لایه های ذهن مخاطب دست پیدا کند.
برای تشریح جریان تبدیل داده ها و ساختن مقولات یکی از نمونه مفاهیم ساخته شده به نام«پذیرش اجتماعی امر خلاق» ارایه می شود: « مثلا دانشگاه تهران، به يک گرايش خاص یا یک حوزه مطالعات نظري شهره نيست»، « وقتي ما ميگيم معنادار، معنادار يعني اينکه در راستاي پروژهي استاد معنادار باشه»، «در نامه علوم اجتماعي همه چيز چاپ ميشود. يعني پروژهي گروه خاص با طرزتفکر خاصی نيست»، « اجتماع متخصصان». این گفته ها به طور معمول در پاسخ به این سوال داده می شد: « تشخیص نو یا خلاقانه بودن یک محصول، اندیشه، ایده، تفکر و اثر پژوهشی ... بر عهده کیست؟ بر چه اساسی این افراد این اختیار را برای این تصمیم گیری دارند؟» تکرار عباراتی از این دست درتمامی مصاحبه ها منجر به این شد که ابتدا مفاهیم مرتبط با پذیرش اجتماعی و سپس مقوله «پذیرش اجتماع علمی/محلی» شکل بگیرد.
به عنوان مثالی دیگر نحوه پدیدار شدن یکی دیگر از مقولات با عنوان «نوبودگی» تشریح می شود. درکلیه مصاحبه های انجام شده به طور چشم گیری یکی از ویژگیهای خلاقیت «تکراری نبودن»، «تازگی»، «نو بودن»، «جدید بودن»، «بدیع بودن»، «اصالت داشتن» دیده می شد و مصاحبه شوندگان داشتن ویژگی نو بودن را یکی از مهمترین ویژگی ها یک خروجی خلاق بر می شمردند. برای دستیابی به این داده لازم بود که محقق به طور مداوم در داده ها غوطه ور شود و با استفاده از تکنیک های پرسیدن و فرایند زیگزاگی نسبت به ساخت مقولات اقدام نماید.
کدگذاری محوری[37] فرایند مرتبط کردن مقولات فرعی به مقولات اصلی تر را شامل می شود. این عمل شامل فرایند پیچیده تفکر استقرایی و قیاسی می باشد که طی چند مرحله انجام گرفته است. این فرایند نیز همانند کدگذاری باز از طریق «مقایسه کردن» و «پرسش کردن» انجام شده است. البته در کدگذاری محوری استفاده از این روش ها متمرکزتر است و تلاش شده است تا مقولات براساس «الگوی پارادایمی» ایجاد و کشف شوند(فلیک، ۱۳۸۷، ص 335). در واقع با تعیین مفاهیم و مقولات، مرحله کدگذاری باز به اتمام می رسید. همانطور که در مباحث نظری گفته شد، در این مرحله محقق باید «مقولات» به دست آمده از طریق کدگذاری باز را درنظمی منطقی قرار داده و ارتباط آنها را با هم مشخص کند به عبارتی داده های تجزیه شده به مفاهیم و مقوله ها در کدگذاری محوری باید به شیوه جدیدی به یکدیگر مرتبط شوند. این کار با به کار بردن یک مدل پارادایمی شامل «شرایط علی»، «پدیده»، «زمینه»، «شرایط مداخله گر»، «پیامدها» انجام شده است(استراوس و کربین، ۱۳۹۲، ص 100).
کدگذاری انتخابی[38] در تعبیر اشتراوس و کوربین همان است که گلیسر از او «پدیدایی نظریه» تعبیر می کند. کدگذاری انتخابی یک مرحله مکانیکی جدا در پایان نیست بلکه در طی کدگذاری باز و محوری، بذرهای آن جوانه می زند. محقق جی تی، پابه پای مفهوم سازی و مقوله ای کردن و به ویژه با تشکیل خوشه های مقوله ای و بالاخص با کشف پدیده، تدریجا متوجه مفصلهای یک نظریه می شود و با تکمیل داده ها، به طور تجمعی و تحولی، ارتباط این مفصل ها را بازنمایی می کند، به سطح نظریه پردازی ارتفاع می گیرد و در نهایت اشباع داده ها و خلاقیت لازم، نظریه ای درباره موقعیت مورد تحقیق خویش می پروراند. این وقتی است که محقق کار هم خانواده سازی معانی و مفاهیم را به کمال رسانیده است و مقولات اصلی اندیشه خود در باب موقعیت و مسئله را به دست آورده است(فراستخواه، ۱۳۹۵، ص 186). مقوله مرکزی که گاه آن را مقوله هسته خوانده اند، نمایانگر مضمون اصلی پژوهش است. اگر چه مقوله مرکزی از درون پژوهش بیرون می آید، باز یک مفهوم انتزاعی است. با قدری اغراق، مقوله مرکزی حاصل همه تحلیل ما را در قالب چند کلمه می ریزد. این چند کلمه به ما می گویند که کل پژوهش در باب چیست(استراوس و کربین، ۱۳۹۲، ص 167).
مقولات اصلی[39] ساخته شده عبارتند از: نوبودگي[40]، پذيرش اجتماع علمي/محلي[41]، تعدد شاخصها، ويژگي هاي فردي، اکوسیستم[42]، خروجي خلاق، تاثيرگذاري، رسانه ای کردن، مقایسه کردن با آثار موجود، بازشناسي[43]، کاربردي بودن، ایجاد مالکيت فکري، معناداري، ارتباط گيري/شبکه سازي، امیدواری/ناامیدی، خروجی خلاق، مهاجرت.
1 با پدیدار شدن مقوله هسته ای، مدل پارادایمی به این ترتیب صورتبندی می شود:
در اين پژوهش ابعاد گوناگون ویژگی های یک پژوهش خلاق بررسي شده است. بر اين اساس، پس از گردآوري داده ها و تجزيه و تحليل آن ها بر اساس مراحل كدگذاري سه گانه در پاسخ به پرسش هاي پژوهش، مدل پارادايمي مورد نظر حول پديدة مركزيِ "نوبودگی" حاصل شد.
با توجه به تكرار مكرر اين پديده در خلال پاسخ هاي كنش گران و در مفاهيم و مقوله هاي برآمده از تحقيق، اين پديده با عنوان مقوله مركزي برگزيده شد. انتخاب اين پديده دلايل ديگري نيز داشت؛ از جمله قدرت جذب ساير مقوله ها در خود، يكپارچگي ساير مقولات پيرامون آن و برتري نظري آن در مقايسه با ساير مقوله ها. در ادامه به طور تفصیل به بررسی و شرح شرايط علّي ، زمينه اي و مداخله گر اين پديده به همراه راهبردها و پيامدهايش خواهیم پرداخت.
شرایط علی
نکته ای که از ابتدا پژوهشگر به عنوان یک سوال کلیدی مطرح کرد و تلاش داشت تا به آن پاسخ گوید آن بود که چرا و چگونه مقوله ای به نام «نوبودگی» برساخته می شود. «نوبودگی» چیست؟ چگونه یک چیز «نو» از یک چیز «تکراری» تمایز می یابد؟ یکی از سوالات کلیدی طرح شده در این پژوهش مشخصا به همین مسئله اشاره داشت: «تشخیص نو بودن یک محصول، اندیشه، ایده، تفکر و اثر پژوهشی ... بر عهده کیست؟». یکی از افراد در پاسخ به این پرسش اینگونه بیان می دارد:
«کسانی که اولاً حوزه متبوع آن اثر را مهم، قابل اعتنا و جذاب میدانند و ثانیاً از این حوزه و تاریخ آن و پیوندش با سایر حوزههای مرتبط، شناختی جامع یا نسبتاً جامع دارند.»
فردی دیگر نیز در پاسخ به این پرسش به این موارد اشاره کرد:
« باید برای اجتماع متخصصان آن حوزه عرضه بشود، فرض کنیم آن حوزه استادان دانشگاه باشند، فرض کنیم فیزیکدان باشند یا شیمیدان باشند یا در رشته خودمان یعنی جامعه شناس باشند. مثلا باید در اجتماع جامعه شناسان عرضه شود و بعد باید واکنش های دیگران را ببینیم.»
حسب تکرار مفاهیمی همچون «پذیرش اجتماعی»، «پذیرش متخصصان»، «پذیرندگی جامعه نخبگان»، «عدم شکلگیری اجتماع علمی»، «پذیرش اجتماعی» و... مقوله ای به نام «پذیرش اجتماع علمی/محلی» ساخته شد. هر چند که پاسخگویان در ابتدا خلاقیت را امری فردی و شخصی می دانستند اما در پاسخ به این سوال که «چگونه یک چیز «نو» از یک چیز «تکراری» تمایز می یابد؟» به مفاهیم همچون مفاهیم بالا اشاره می کردند.
همانطور که پیشتر اشاره شد، نظریات موجود در مورد خلاقیت نیز مسیری از فرد به جامعه را پیموده اند. در بین روانشناسان متأخر چیکسنت میهالی(چیکسنت میهالی، ۱۳۹۵، ص 36)معتقد است که در خلاقیت این ویژگیهای فردی نیست که تعیین می کند آیا یک فرد خلاق است یا نه، آنچه اهمیت دارد این است که آیا نوآوری او به عنوان بخشی از قلمرو پذیرفته شده یا نه(چیکسنت میهالی، ۱۳۹۵، ص 36). همچنین وی معتقد است که اگر فردی خروجی بدیعی از منظر خود را خلق کند، اما مورد قبول افراد خبره در آن عرصه قرار نگیرد، این خروجی در کنار دیگر آثار تخصصی قرار نگرفته و نمی توان خروجی و یا خالق خروجی را خلاق نامید. البته امکان دارد خروجی ای که قبلا نادیده گرفته شده، بعدها ارزشمند قلمداد شود(ویزبرگ، ۱۳۷۸، ص 30).
اما «اجتماع علمی[44]» واژه ای است که به طور عام تر مورد استفاده فیلسوفان و مورخان و جامعه شناسان علم قرار گرفته است. قانعی راد(قانعی راد، ۱۳۸۵، ص 30) در شرح این اصطلاح اشاره می کند که واژه اجتماع علمی را عمدتاً مرتون و کوهن در مطالعات علم گسترش دادند. وی به قول از ژاکوب(قانعی راد، ۱۳۸۵، به نقل از ژاکوب، ص 30) اشاره می کند که در دهه های 1960 تا 1970 این دیدگاه رواج داشت که معرفت علمی به وسیله اجتماعات متخصصان، در سطوح گوناگون، از همه دانشمندان فعال در جامعه تا گروه های کوچک متخصصان، تولید می شود. به بیانی همه کسانی که مفهوم اجتماع علمی را به کار می برند به طور مشترک عقیده دارند که دانش علمی، دانش اجتماعی است، دانشی که مردم درباره آن موافقت دارند. یا حداقل دانش جمعی است، زیرا به وسیله «اجتماع علمی» ساخته می شود.
در مصاحبه های انجام شده به طور مشخصی پاسخگویان اعلام می کردند که باید «نوبودگی» اثر پژوهشی توسط عده ای از داوران، نخبگان یا دانشمندان آن حوزه در نظر گرفته شود.
اکوسیستم
یکی دیگر از شرایط علی، اکوسیستم[45] می باشد. پژوهشگر جهت ایجاد سطحی از انتزاع واژه اکوسیستم را از دنیای بوم شناسی[46] وام گرفته است. در میان مصاحبه های انجام شده، از عواملی همچون شرایط سیاسی، فرهنگی، اقتصادی، جمعیتی و اجتماعی به عنوان عوامل تاثیرگذار بر روی ایجاد تمایز بین یک چیز نو و تکراری یاد می شد، لذا پژوهشگر برای نشان دادن تمامی آنها واژه اکوسیستم را از علم بوم شناسی قرض گرفت. هر چند اصطلاحات موجود در علوم اجتماعی همچون گفتمان، سپهر عمومی یا پارادایم نیز می توانست جایگزین این واژه شود، اما بار معنایی هر یک از کلمات این خطر را به وجود می آورد که مخاطب اثر با پیش فرض هایی به مطالعه این متن بپردازد.
از عمر واژهی اکوسیستم نزدیک به هشت دهه میگذرد. حدود سالهای ۱۹۳۰ بود که یک گیاه شناس انگلیسی به نام روی کلافام[47] برای نخستین بار این واژه را خلق کرد و به کار برد. او در تعریف اکوسیستم چنین بیان می دارد که اکوسیستم مجموعه عناصر فیزیکی و بیولوژیکی است که در کنار هم قرار میگیرند و در رابطه با یکدیگر یک سیستم را خلق میکنند.
همچنین اصطلاح بومی͏شناسی انسانی[48] نیز در ادبیات علوم اجتماعی مورد استفاده قرار گرفته است(پردک، ۱۹۸۸). در بوم شناسی انسانی، شرایط زیستی، محیطی، جمعیت شناختی و فنی زندگی اشخاص، به مثابه مجموعه ای به هم پیوسته از متغیرهای صورت و کارکرد در دستگاههای فرهنگی و اجتماعی انسانی بررسی می شود. این حوزه وابستگی رفتار گروه به منابع و مهارتهای مرتبط و نیز به مجموعه ای از باورهایی را تایید می کند که بار عاطفی دارند؛ این عوامل در کنار هم دستگاهی از ساختارهای اجتماعی را شکل می دهند(پردک، ۱۹۸۸).
وقتی از پذیرش اجتماع علمی صحبت می کنیم، یک سیستم بسته و مجرد[49] محل نظر نیست، بلکه این اجتماع علمی حسب روابطی که در اکوسیستم خود دارد وتاثیری که از آن می پذیرد، دست به تصمیم گیری می زند. یکی ازنکاتی که به طور عمومی توسط مصاحبه شوندگان به آن اشاره می شد بحث تاثیر شرایط محیطی بر خلاقیت بود، که این شرایط به واسطه تاثیر بر اجتماع علمی خود را نشان می دهد. به این معنا که اکوسیستم موجود در تصمیم گیری اجتماع علمی/محلی خود را عیان می کند.
پدیده ناشی از شرایط علی
نو بودن، تکراری نبودن، کشف کردن، اختراع کردن، بدعت جدید، سنتی نبودن و... کلماتی بودند که درتمامی مصاحبه ها با هر دو گروه جامعه شناسی و کامپیوتر در پاسخ به سوال «تعریف خلاقیت از نظر شما چیست؟» به مراتب تکرار می شدند. همانطور که پیش تر در مقدمه مقاله ذکر شد؛ این پاسخ نه تنها از طرف این افراد بلکه از طرف نظریه پردازان خلاقیت نیز مطرح شده است. اما در ادامه وقتی مفهوم «نو بودن» مورد سوال قرار می گرفت اکثر افراد با کلمات هم معنا با «نویی» سعی در پاسخ به این پرسش می کردند و به مرور در ادامه همین روال علت شناسایی یک پژوهش نو از تکراری را منوط به تایید گروهی داوران یا متخصصین آن رشته اعلام می کردند. لذا با توجه به تکرار مکرر مقوله «نوبودگیِ» خروجی خلاق در داده ها، مفاهیم و مقوله ها، این مقوله به عنوان پدیده هسته ای این پژوهش برگزیده شد.
پژوهشگران عطف به پیش فرض های روانشناختی که داشتند، در صورت انجام یک پژوهش خلاقانه از منظر خودشان، انتظار برخورد متفاوتی از جامعه را طلب می کردند و در صورت برآورده نشدن خواسته هایشان حسب شرایط به اقداماتی دست می زدند که منجر به پیامدهای مشخصی میشد.
شرایط زمینه ای
شرایط زمینه ای مجموعه خاصی از شرایط هستند که در یک زمان و مکان خاص جمع می آیند تا مجموعه اوضاع و احوال یا مسائلی را به وجود بیاورند که اشخاص با عمل/تعامل های خود به آنها پاسخ می دهند(استراوس و کربین، ۱۳۹۲، ص 154). شرایط زمینه ای بیانگر مجموعه خاصی از ویژگی های مربوط به پدیده است، یعنی مکان حوادث یا وقایع مربوط به پدیده در طول یک محدوده دارای بعد. زمینه همزمان مجموعه ویژه ای از شرایطی است که درون آن راهبردهای عمل/تعامل مدیریت شده، به کار رفته، هدایت شده و به پدیده خاصی پاسخ می دهند(ازکیا و ایمانی جاجرمی، ۱۳۹۰، ص 98).
تاثیرگذاری
یکی از زمینه هایی که در آن راهبردهای مربوط به پدیده «نوبودگی» بسط یافته است، «تاثیرگذاری» می باشد. دانشجویان، پژوهشگران و اساتید دانشگاه در مصاحبه ها به این مسئله اشاره می کردند که نحوه تاثیرگذاری، گستره تاثیر، زمان تاثیر و مکان تاثیر یک پژوهش در شناسایی آن به عنوان پژوهشی «نو» دخیل هستند. سطح تاثیرگذاری یک پژوهش از نظر ابعاد زمانی و مکانی می تواند در پذیرش نوبودگی یک پژوهش تاثیرگذار باشد. در بین مصاحبه شوندگان از رشته جامعه شناسی، معمولا طول زمان تاثیرگذاری و نامعلوم بودن گستره تاثیر آن به عنوان شرایطی نام برده می شد که به طور معمول ارزیابی ها را تحت تاثیر قرار می دهد.
معناداری و کاربردی بودن
در مصاحبه های انجام شده کلیه افراد به معناداری و کاربردی بودن یک پژوهش اشاره کردند. معناداری و کاربردی بودن از دیگر ویژگی های نسبی یک پژوهش هستند که معمولا توسط هیئت داوران تشخیص داده شده و می تواند منجر به راهبردهای متعددی از طرف پژوهشگر جهت خلاقانه نشان دادن پژوهش خود شود. معنا و کاربرد یک پژوهش در دوره های زمانی متفاوت و در اکوسیستم های مختلف دارای تفسیرهای گوناگونی است و این گوناگونی، خود را در نظرِ اجتماع «علمی/محلی» نشان می دهد.
این ویژگی ها ریشه در شرایط علی دارند و محصول چگونگی تلاقی وتلفیق آنها با یکدیگر برای شکل دادن به الگوهای مختلف با ابعاد گوناگون هستند. یک پژوهشگر برای نشان دادن «معناداری» و «کاربردی بودن» پژوهش خود در اکوسیستم موجود به راهبردهای عمل/تعامل متعددی دست می زند که بتواند خلاقانه بودن اثر خود را نشان دهد.
شرایط مداخله گر
شرایط مداخله گر، شرایط وسیع تر و عامی هستند که بر راهبردهای عمل/تعامل احاطه دارند. این شرایط شامل زمان، فضا، فرهنگ، وضعیت اقتصادی، وضعیت فن شناختی، حرفه، تاریخ و بیوگرافی فردی هستند. کربین و اشتروس در خصوص تعیین این شرایط هشدار می دهند. مهمترین مسئله در اینجا آن است که باید به عنوان تحلیلگر عواملی شناسایی شوند که برای تحلیل مناسب هستند. به این طریق که چگونه عمل/تعامل را تسهیل یا محدود می کنند و در چه زمان مناسبی، چگونه عمل/تعامل اداره می شود(ازکیا و ایمانی جاجرمی، ۱۳۹۰، ص 99).
ویژگی های فردی
بخش زیادی از نظریه های روانشناسی در مورد خلاقیت به ویژگی های فردی اشاره دارد. اما در رویکردی جامعه شناختی و در این پاردایم «ویژگی های فردی» به عنوان شرایط مداخله گر در راستای تسهیل کنندگی یا تشدید شرایط علی مطرح می شود که فرد با اتکا به آن راهبردهایی را اختیار می کند تا بتواند مسیر خود را تا رسیدن به خروجی ای خلاق هموار سازد. تقریبا ویژگی های فردی که در علم روانشناسی به عنوان عوامل تاثیرگذار بر خلاقیت یاد می شود در بین همه وجود دارد، اما میزان و شدت آن متفاوت است لذا بسته به این میزان برخی راهبردها مد نظر قرار می گیرد که می تواند پیامدهای مخلتفی را رقم زند.
هر یک از ویژگی های فردی عطف به وجود اجتماع علمی، پذیرش اجتماع علمی و اکوسیستم حاکم بر آن منجر به نتایج مختلفی خواهد شد. این نکته در پاسخ به کسانی است که در مورد چگونگی تاثیر فرهنگ و جامعه بر انسان و بروز خلاقیت سوال می کنند و نوع فرهنگ، جامعه و اقتصاد را در بروز خلاقیت موثر می دانند.
در اینجاست که ارتباط بین ویژگی هایِ فردِ خلاق از منظر روان شناختی در «رابطه» با فرهنگ وجامعه تعریف می شود. بخش عمده ی نظریات و دیدگاه های مطرح شده در حوزه علوم اجتماعی با موضوع خلاقیت فقط به همین بخش اشاره دارد.
همانطور که پیش تر اشاره شده، عواملی چون عدم نبوغ کافی، عدم هوشمندی، عدم دانش کافی ، عدم مهارت فنی کافی، عدم پشتکار، عدم ابهام پذیری، عدم ریسک پذیری، عدم اعتماد به نفس، عدم چالش پذیری در رشته روان شناسی به عنوان عوامل تاثیرگذار بر خلاقیت نام برده شده اند.
تعدد شاخصها
تعدد شاخص های خلاقیت در حوزه های مختلف در انجام یک پژوهش می تواند تسهیل کننده یا محدودکننده باشد و منجر بر اتخاذ راهبردهای مختلفی از طرف پژوهشگر شود. تعدد شاخصها می تواند شرایط علی مطرح شده را تخفیف یا به نحوی تغییر دهد. تعدد شاخص های یک خروجی خلاق در رشته های مختلف به اشکال متفاوتی مطرح شده است. در رشته جامعه شناسی حسب مصاحبه های انجام شده هیچ شاخص مشخصی مبنی بر شناسایی یک اثر خلاق از غیر خلاق وجود ندارد. عدم شکلگیری یک اجتماع علمی منجر به آن شده است که نظرات به صورت تک به تک بر یک اثر وارد شود و مواردی حتی خارج از محتوای اثر برتصمیم گیری داوران تاثیر بگذارد.
در رشته کامپیوتر این تعدد کمرنگ تر بوده و با توجه به رویکرد «تجاری» و «حل مسئله ای» در این رشته نسبت به خلاقیت شاخص های مشخص تری برای تمایز بین یک خروجی خلاق و غیر خلاق وجود دارد.
راهبردها
پژوهشگران حسب شرایط پیش آمده تلاش می کردند تا بر اساس اتخاذ راهبرهای متعددی پژوهش خود را خلاقانه نشان دهند. معمولا تلاش برای به رسمیت شناخته شدن، یکی از راه هایی است که کنش گران تلاش می کنند تا به اشکال مختلفی به آن برسند. بعد از به رسمیت شناخته شدن کلیه آثار پژوهشی فرد در حوزه مربوطه به راحتی از دروازه ها عبور کرده و میتواند به یک اثر خلاق تبدیل شود. همچنین کنش گران با استفاده از افرادی دیگر که پیش تر به رسمیت شناخته شده اند تلاش می کنند در مسیر شناسایی خود گام بردارند. نوشتن مقدمه یا موخره، استفاده از نام افراد به رسمیت شناخته شده در اثر وبیان تشکر ازآنها یا نقد اثر توسط ایشان از راهبردهایی است که توسط افراد برای شناساندن اثر خود به عنوان اثری خلاق به کار گرفته می شود.
در صورت وجود یک اجتماع علمی/محلی مشخص تمامی این تلاشها در داخل اجتماع شکل می گیرد و اعضای اجتماع جهت حمایت از اعضای خود با ایجاد قوانینی مشخص و خطوط قرمز معلوم، شاخص هایی را برای یک اثر متمایز و خلاق معلوم می کنند. لذا افراد حسب علایق و سلایق و حوزه مطالعاتی شخصی خود به عضویت در هر یک از این اجتماعات در می آیند. دو نمونه از اجتماعات علمی/محلی در فضای غیر آکادمیک ایران، حلقه کیان و چپ نو در ایران بودکه هردو نقش قابل توجهی را در فضای سیاسی-فرهنگی کشور ایفا کردند. رسانه ای کردن و شبکه سازی و ارتباط گیری در فضای مجازی و غیرمجازی از دیگر راهبردهایی است که پژوهشگر تلاش می کند تا به وسیله آن خود را به جامعه بازشناساند. ایجاد مالکیت فکری اثر در بین افکار عمومی نیز تلاش دیگری است که فرد برای حفظ اثار خود به کار می بندد. حق اختراع و حق اکتشاف، ثبت نام تجاری و ... از مواردی است که در دنیای کامپیوتر امکان محافظت از یافته ها و محصولات جدید را محقق می سازد، اما در علوم انسانی و اجتماعی این مالکیت فکری صرفا با انتشار اثر و تلاش برای به رسمیت شناخته شدن صورت می گیرد و هیچ ساز و کار قانونی برای حمایت از یک اثر پژوهشی وجود ندارد. مقایسه با آثار موجود نیز تلاش دیگریست برای آنکه یک محقق جنبه های متمایز اثر پژوهشی خود را نشان دهد. اصالت یک اثر و تفاوت آن با آثار منتشر شده قبلی به واسطه این مقایسه محقق می شود. پژوهشگر حسب ویژگی های فردی خود تلاش می کند تا جامعه را نسبت به جنبه های نوی اثر خود آشنا کند و در ادامه تلاش می کند معنای آن و کاربرد این بخش نو از کار خود را نشان دهد. البته تمام این تلاشها می تواند به وسیله صاحب اثر یا شخصی دیگر صورت پذیرد. گوشه نشینی و انزوا نیز از دیگر راهبردهای بود که برخی از افراد به آن اشاره می کردند. به این معنا که بعد از اتخاذ راهکارهای معمول در صورت عدم پذیرش پژوهش و اثر نوشته شده به عنوان اثری خلاق تلاش خود را برای بازشناساندن آن متوقف کرده و برای صرفا ارضای نیاز روحی خود به ادامه پژوهش و مطالعه دست می زنند.
پیامدها
راهبردهایی که افراد مورد مصاحبه در جهت «نوبودگی» پژوهش انجام شده نشان می دادند، پیامدهای خواسته و ناخواسته ای را برای آنها به همراه داشت. این پیامدها امیدواری/ناامیدی و انزوا یا پذیرش اثر یا پژوهش به عنوانی خروجی خلاق و مهاجرت هستند. امیدواری اشاره به وضعیتی دارد که پژوهشگر همچنان حسب ویژگی های فردی خود تلاش می کند تا با اتخاذ راهبردهای جدید و متعدد همچنان پژوهش خود را به عنوان یک اثر خلاق به ثبت برساند. در این حالت فرد با ایجاد تغییرات مورد نظر، انجام بررسی های متعدد و مقایسه کردن اثر خود با دیگران همچنان با امیدواری پیش میرود. از طرفی برخی با ناامیدی عرصه را واگذار کرده و تلاش می کنند که در مرزهای مشخصی بازخوردِ پذیرش اثر خلاقانه خود را دریافت کنند. این محدوده می تواند یک شهر، یک حلقه مطالعاتی، یک گروه دوستی، یک گروه علمی در دانشگاه یا یک کلاس درس یا صرفا خود فرد صاحب اثر باشد. در این حالت فرد حسب اتخاذ راهبرد انزوا و گوشه نشینی از تلاش خود جهت گسترش مرزهای اثرگذاری پژوهش خلاقانه خود دست می کشد. در رشته کامپیوتر مهاجرت و جابجایی از یک اکوسیستم به اکوسیستمی دیگر نیز می تواند پیامد راهبرد ارتباط گیری و شبکه سازی باشد. در این حالت فرد با ارسال مقالات متعدد حول حوزه هایی مشخص اقدام به مهاجرت می کند. اما حسب ماهیت رشته های علوم انسانی این پیامد کمتر رخ می دهد و در بیشتر موارد فرد با ناامیدی و انزوا یا حتی تغییر و رهاکردن کارهای انجام شده مسیر زندگی خود را بازتعریف می کند.
نتیجه گیری
کلیه مطالعات انجام شده در مورد خلاقیت، مبتنی بر افرادی بوده است که پیش تر به عنوان فردی خلاق شناخته شده اند. سوالی که این مقاله در پی پاسخ به آن است، توجه به این نکته است که چگونه این افراد خلاق شناخته شده اند؟ آیا عدم وجود اجتماع علمی/محلی یا عدم ارتباط آن با اجتماعات دیگر در برهه زمانی خاص نمی توانسته است منجر به عدم شناخت اثری خلاق شود؟ باور عمومی در مورد خلاقیت آن است که اگر اثری خلاق باشد، خود به خود در بین اذهان عمومی شناخته شده و مورد تایید قرار می گیرد. اما بدین گونه نیست، چه بسا پژوهشگران، نویسندگان و مخترعین و کاشفانی که به واسطه عدم وجود هر یک از مقولات مندرج در این مقاله، از شناخته شدن به عنوان فردی خلاق باز مانده اند. از ابوالقاسم لاهوتی، تقی رفعت، شمس کسمائی و جعفر خامنه ای به عنوان اولین شاعران نوپرداز در ایران یاد می شود(لنگرودی، ۱۳۹۲، ص 49) اما نیما یوشیج به عنوان وضع کننده شعر نو در ایران شناخته می شود.
مجموع یافته های این تحقیق نشانگر آن است که مفهوم خلاقیت تحت سیطره رویکردها و نظریه های روان شناختی قرار دارد، لذا انواع تکنیک های خلاقیت همچون طوفان فکری، روش شش کلاه، نیلوفر آبی، اسکمپر و ... جهت رسیدن به ایده ای نو تجویز می گردد و به این واسطه انتظار می رود که اثری خلاق حاصل آید و اگر چنین نشد، خروجی ارائه شده خلاقانه نبوده است. فهم خلاقیت بدون داشتن درکی جامعه شناسانه و چگونگی شکل گرفتن روابط آن با محیط اجتماعی منجر می شود که در نهایت رفتارها یا رویکردهایی آنارشیستی برای شکل گرفتن اندیشه ای نو تجویز شود. این مقاله بنا ندارد که به پرسش «چگونه اندیشه ای نو یا ایده ای نو شکل می گیرد؟» پاسخ دهد، بلکه به دنبال یافتن تفسیری جامعه شناختی درباره مفهوم «نویی» می باشد.
عدم شکلگیری اجتماع علمی/محلی در رشته جامعه شناسی و تلاش فردیِ دست اندرکاران رشته جامعه شناسی برای جهت دهی و مسیر دادن به این رشته باعث می شود که پژوهشگران یا دانشجویان و محققان عطف به راهبردهایی متفاوت تلاش کنند تا خود را به رسمیت درآورند. قانعی راد(قانعیراد، ۱۳۸۳، ص 3؛ قانعیراد، ۱۳۹۵، ص 4) مهم ترین ویژگی تحقیقات اجتماعی در ایران را پراکندگی نظری و روش شناختی و تعدد بی سامان مسائل و موضوعات تحقیق در ایران می داند. از نظر وی به ندرت می توان پژوهش هایی را یافت که به دنبال و با استناد به یکدیگر صورت گرفته باشند. افراد در تحقیقات پژوهش های یکدیگر را نخوانده و هر بار حرکت خود را از نو آغاز می کنند. فرضیه اساسی قانعی راد قرار گرفتن دانش جامعه شناسی در دوران پیشاالگویی است. الگوی علمی که کوهن آن را مبنای توافق و اجماع اعضای اجتماع علمی می داند.
چیکسنت میهالی به عنوان یکی از روان شناسان نظریه پرداز در مورد خلاقیت، در پاسخ به سوال «خلاقیت کجاست؟» بیان می دارد که نمی توانیم تنها گزارش فرد را به عنوان معیاری برای وجود خلاقیت بپذیریم. بدون ارجاع به یک استاندارد، هیچ راهی برای دانستن اینکه آیا فکری تازه است یا نه وجود ندارد. بدون یک ارزیابی اجتماعی هیچ راهی برای بیان اینکه این اثر ارزشمند است یا نه وجود ندارد. لذا خلاقیت نه درون مغز انسانها، بلکه در تعامل بین اندیشه های یک فرد و با رفتار فرهنگی-اجتماعی روی می دهد(چیکسنت میهالی، ۱۳۹۵، ص 31). اعضای اجتماعات علمی به دلیل پیش زمینه مشترک نظری و روش شناختی خود در مورد معیارهای ارزیابی دعاوی معرفتی توافق دارند(قانعیراد، ۱۳۸۳، ص 13) و در صورت عدم شکلگیری این اجتماع علمی، هیچ چارچوب مشخصی جهت ارزیابی و قضاوت شکل نمی گیرد. مهم ترین ویژگی یک مقاله علمی-پژوهشی یا پایان نامه در مقطع دکتری ارائه رویکردی خلاقانه نسبت به موضوع پژوهش می باشد اما حسب تعدد شاخصها در مورد «نوبودگیِ» موضوعِ پژوهش از طرف اساتید گروه جامعه شناسی، صرفا نگاه صوری و فرمی به مقاله یا پژوهش یا پایان نامه محل نظر قرار می گیرد. گویا تنها استاندارد مورد توافق میان اساتید رعایت نقطه و ویرگولهای مندرج در پایان نامه و مقاله و پیروی صحیح از روشهای مرسوم منبع نویسی می باشد. سیطره رویکردهای روان شناسانه بر پژوهشگران، منجر به ایجاد نگاهی ذاتی به خلاقیت در پژوهش شده، و پژوهشگر بعد از خلق اثر، از آنجا که صرفا نگاه خود را معیاری برای بررسی خلاقیت اثر می داند، به دیگر عوامل اجتماعی در خروجی یک اثر خلاق توجهی ننموده، و در ارائه اثر خود باز می ماند.
*جهت مشاهده منابع از این لینک استفاده کنید.
مطلبی دیگر از این انتشارات
معرفی کتاب «صراحت تمام عیار»- بخش 1- ایجاد روابط صریح و قاطعانه
مطلبی دیگر از این انتشارات
تفاوت بین اهداف و نتایج کلیدی(OKR) و کارت امتیازی متوازن(BSC)
مطلبی دیگر از این انتشارات
آیا انتگرال به زندگی ما معنا می داد؟