دکتر نون از توی کلانتری پرید توی اتاق زینب و گفت: «ها چیه تعجب کردی من جسد زنم را از بیمارستان دزدیدم؟ زنم نباید میمرد تا من نمردم اصلن چه معنی داشت زنی که تا اینجا با همهی اذیتی که شده منو تنها بذاره. اون همه دکتر مصدقِ روحم اذیتش کرد که بذاره بره و این خائن که من باشم رو تنها بذاره نذاشت بره. حالا چرا باید تنها بمیره ومنو تنها بذاره؟»
دکتر نون اینها را در کتاب نگفته است. اینها دکتر نون ذهن زینب است که دارد روایت میکند. «خب بذار درست روایت کنم راوی اینقدر نپر وسط حرفم. اصلن به خاطر زنم بود که کم آوردم. من من دکترای حقوق از فرنگ معاون مصدق همتا ولنگهی دکتر امینی کم آوردم. وقتی صدای جیغ ملکتاج را شنیدم. وقتی صدای کتک خووردنش را شنیدم کم آوردم و علیه قولی که به دکتر مصدق داده بودم عمل کردم و علیهش مصاحبه کردم. تا ملکتاج را نجات دهم.»
ملکتاج را که چه عرض کنم حضرت والا دکتر محسن نون خودش را از زندان خلاص کرد. «وای باز پریدی وسط حرفم که. ای مسلمونا، نامسلمونا یکی اینجا پیدا میشه تا بفهمه اگه تنها خودت باشی و خودت شکنجه بشی تا قیام قیامت دوم میاری اما امان از وقتی که پای عزیزی در میون میاد، حاضری همه چی رو فدا کنی تا عزیزت مخصوصاً که ملکتاجت باشه رو نجات بدی، همچین میگه دکتر محسن نون خودش رو از زندون خلاص کرد انگار ندید مصدق روحم با ملکتاج در افتاد و زجرش داد. اذیتش کرد. ای خوانندگان محترم این سطوررا رها کنید. خودتون برید و کتابی را که رحیم شهریاری برای من نوشته رو بخوانید و به نوشتههای این زینب اکتفا نکنید. زینب دارد ادای شهریاری را در می آورد. میخواهد سیال ذهن روایت کند. شهریاری منو واداشت که هی پرش داشته باشم از حال به گذشته. از خود اول شخص به سوم شخص و دانای کل. از خودم به ملکتاج و از خودم به مصدق. ولی بخوانید و به او بگویید که نتونسته مشق دورهی نوشتن تکمیلی 1 رو خوب انجام بده.»
چک لیست معرفی کتاب را در لینک زیر بخوانید:
https://zeinabghahremani.ir/281-man-va-doctor-noon/