هر وقت ابهام مرگ میخواهد دیوانه ات کند، چیزی هست که به کمکت میآید چون شبیه مرگ است و با آن قابل مقایسه است. به همان اندازه عجیب و مبهم!
داشتن یک چیز دیگر در چنته که شبیه مرگ باشد به ما در درک مرگ کمک میکند و آن تولد است.
سلولی در قدری مایعات دفع شونده از بدن، به جای دفع شدن، به نحو اعجاب آوری تکثیر میشود و اعجاب اور تر اینکه قابلیت شنیدن و خندیدن و بازی کردن و .. اینها پیدا میکند می گویند او دارد زندگی میکند.
از کی این سلول زنده است و از کی از زنده بودن تبدیل به زندگی کننده بودن میشود؟
اصولا فرق زنده بودن با زندگیکننده بودن چیست؟
آیا زندگیکننده بودن واقعیت است یا اگر میخندیم و میپریم و برنامه میریزیم صرفا مدل زنده بودن ماست همانطور که مدل زنده بودن برگ، فتوسنتز کردن و اکسیژن ساختن است.
همین ابهام زندگی است که سقط جنین را به یک مناقشه بزرگ جهانی تبدیل کرده است.
معلوم نیست که مادر به جنین درون شکمش بایدبه شکل جوانه یک شاخه از بدنهاش نگاه کند و بخواهد مانع از تکثیر خودش شود و یا اینکه خودش را میزبان روحی بداند که از عالم معنا بر یک سلول تکثیر یافته بدن او نازل میشود.
نویسنده: معصومه غنیان (فرزند لیلی شهریاری نایل شده به آرامش بیبدیل مرگ)