آهو
آهو
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

برگ

کسی انگشتانش را ..کسی نه، کسی کم تر است از او ..انگشتانش را جمع کرده بود توی دل سطحی که می توانست پنهانشان کند..وسط خط و خطوطی که با گیر کردن ونوس در سطح نامتوازن کیهان لا به لای هزارتوی زمان، قرار بود با نپیچدنش طالعش را بدهد زن کولی چشم سیاه پارک آویژه، هراس در دلش بیندازد و با پیچیدنش همه زاویه ها برای مشتلق زن کولی جور در بیایند..وسط همان خط و خطوط ، پیچید ...انگشتانش را وقتی در هم پیچید که ارکستر مهیب کیهان خبر از نزدیکی عطارد از همه جا بی خبر به سیاه چاله تازه متولدی می دادند...انگشتانش را بی موقع توی شکم طالعش جمع کرده بود..توی کف دست ها..انگشتانش اما مثل عطارد از همه جا بی خبر، بی موقع ستاره شان را خاموش کرده بودند..تو گویی مفاصلش در فضای اتاق پخش بود و صدای شنا کردن زنی خشمگین در فضا می پیچید..

16 جولای 2020

کولیکیهانسیاهچالهزمان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید