آهو
آهو
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

زغال دیگ عزا


ماتم گرفته بود، هوای آشتی نداشت..نمی دانم..بیخود واژه ها را مثل آب توی آبپاش دم در نریز..مگر آب و جارو زده ای؟ نمی دانم..سراغ آدم ها را نگیر..هر چه هست، تویی..دلم را هی نتابان! هی بازی نکن..خبر نگیر..نرو..نیا..سپیده که سر بزند همه از این بی تابی مرده اند..تو رای برای هیمه آتش دیگ عزا می خواهند نه رخت عروسی..این ها قوم فلاکت اند و با همه چیز فلاکت زده برخورد می کنند..من با تو حرف نمی زنم...تو با من حرف نمی زنی..قصد خرد کردن داشتی بار آخر و من قصد ساختن! لعنت! کدام لعنت..از چه عصبانی ای..هر چه بگویی بیرون می زند..مثل تراشه های سمباده است..سمباده از دور یک سطح صاف و شاید حتی ظاهرا نرم است، ورقه سمباده را می گویم..اما از نزدیک صاف می کند، خم می کند..می تراشد..می گویند عین سوهان روح نباش..همان است...عین سوهان است..سوهان هم همین است..از دور صاف است و حتی..خودت می دانی قبلا گفتم، بالاتر..حالا اما! این ها چه می گویند..تو چه می گویی؟ همه چیز به تو و آنچه در سر و ذهن و روح و آن پشت پشت های توست مربوط است..کسی نه چیزی گفته و نه..تو بافتی و بافتی ..یک روز خوب..یک روز بد..یک روز..واقعیت همین است ..همین که می بینی..نه بد نخواستی..اما هر کسی یکجور تعبیر می کند و به خودش مربوط است..بگذریم..با تو احساس همدردی نمی کنم..با تو حس نمی کنم که با خودم حرف می زنم..خوب است که آدم جایی حرف بزند که انگار هیچکس نیست..توقع چه داشتی؟ توقع شاهکار؟ نوبل؟ چه؟ ذره ذره..اندک اندک..قدم قدم..زندگی است..همین است.

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید