ویرگول
ورودثبت نام
آهو
آهو
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

پرسه می زد، او...زن!

از نسل دروغ بود،

سلسله نطفه های حرام به هم پیچیده

از خفگی های زنانه در رختخواب

تا استیلای فلاکت بار مردانه در گلویش

کشویی از لباس های زیر نو با برچسب های کهنه

نگاه نداشت

فکر نمی کرد

اندیشه را اما به هم می مالید

شبیه اجدادش؛

بونوبوها!

کمرش را شب ها به دیوارهای خانه می کشید

تمام دیوارها کمرش را بلد بودند

دستگیره اتاق ها در پهلویش

دور کمرش را می دانستند

جای بالش اش خیلی وقت بود تغییر نمی کرد

گودی وسط، جابه جا نمی شد

از موزه ها به دقت بازدید می کرد

زیر و بم سنگ های هزاره چندم را با توجه زیاد نگاه می کرد

نگاه خریدارانه

اما اصلا به خرید نمی رفت

از هیچکس و هیچ چیز عکس نمی گرفت

جز کلماتی که خفگی را یادآور می شدند

مثل نقاش باشی لال!

از خودش چیزی نمی دانست

جز اینکه با فرو رفتن در آب

و احاطه شدن با شکست نور در هندسه تن اش،

احساس آشنایی می کرد.






شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید