امروز یاد اون خونه سبزی افتادم که افتاده بود وسط طرح بزرگراه و قرار شد خرابش کنند.
چقدر حال اون خونه سبز شبیه حال امروز خونه ماست. خونه ی سبز ما، افتاده وسط بزرگراه مرگ و ما نگرانیم ، نگران سبزی خونمون.
به قول خسرو شکیبایی " خونه میتونه برای هر کی مفهومی داشته باشه ولی من یا بهتره بگم ما معتقدیم خونه هر چی که باشه باید سبز باشه. بله سبز و همیشه سبز.
خونه ی سبز ما دچار خزان شده. ایران ما نگران نفس های بریده فرزندانش شده و ما نگران خونه و فرزندانش که دارن هر روز کم و کمتر میشن!
نگران طرح مرگبار دیگه ای که قراره ازمون صیانت کنه! که اگه بیوفتیم وسط بزرگراه صیانت، قراره کمتر از هم خبر داشته باشیم، قراره چمدون های جدیدی بسته بشه و قراره بازم کم و کمتر بشیم.
قرارمون این نبود. قرار نبود تنها بشیم، خونه ی سبز ما قرار نبود خراب شه.
امروز با وجود همه ناامیدی ها یاد خونه سبز افتادم. همون خونه سبزی که آدماش در هر شرایطی با هم می موندن. با هم بحث می کردن، قهر می کردن اما.... بازم تو یه خونه کنار هم بودن.
هر چند قلب این خونه تا ابد زخمی می مونه اما کاش تموم شه این خزان لعنتی، کاش خونمون دوباره سبز بشه.
این روزا حال دل ما خوب نیست، حال خونه ی سبز ما خوب نیست....
به تاریخ ۲۶ مرداد ۱۴۰۰