ویرگول
ورودثبت نام
غزل عمیدی
غزل عمیدی
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

سفر هند- قسمت 2

تو اتاقم داشتم استراحت می کردم که صدام کردن: غزل در رو باز کن هم اتاقیت اومد...

تو دلم گفتم کاش هم اتاقی نداشتم و تو اتاقم راحت بودم...

در باز شد، یه خانم لاغر اندام با یه کوله پشتی بزرگ که بهش می اومد جهانگرد باشه، وارد شد..

دست دادیم ( اون موقع خبری از کرونا نبود )، بهش خوش آمد گفتم ، خودمون رو بهم معرفی کردیم و

اسم هامون رو روی کاغذ برای هم نوشتیم...

دو تا تخت به فاصله یک متر کنار هم... از دو تا کشور که یه دنیا بینشون فاصله است : ایران و سوییس!

به تخت ها نگاه کردم و تو دلم گفتم حکمتش چیه که کنار یه شهروند سوییسی قرار گرفتم؟!

که تفاوتها رو واضح تر ببینم؟ که بگم چرا میون این همه کشور من تو ایران زندگی می کنم؟

نه!

حکمتش این بود که بگم همه ی ما آدما مثل همیم ولی یه تفاوت بزرگ داریم... ذهن هامون!

من تفاوت ذهن جهان اولی و جهان سومی رو اونجا ، تو همون اتاق کوچک دیدم...

آسمان همه جای دنیا یکی است این ماییم که متفاوتیم

جهان اول <> جهان سوم

هندایرانسوییسجهان اولذهن
http://seoamidi.ir
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید