ویرگول
ورودثبت نام
فاطمه زهرا و زینب
فاطمه زهرا و زینب
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

گلبرگ دختری بهانه گیر

- صدای پرنده ها گلبرگ را از خواب بیدار کرد گلبرگ با چشمانی خابالو وموهایی اشفته از خواب بیدارشد دست وصورتش را شست ٬مو هایش را شانه زد به اشپز خانه رفت تا صبحانه بخورد.

صبحانه
صبحانه


- مادرش گفت:گلبرگ صبحانه ای که دوست داشتی داریم کره وعسل اما گلبرگ بلا فاصله گفت:من دیگردوستش ندارم خوشمزه نیست خیلی شیرین هست .

تلوزیون
تلوزیون


ـ او صبحانه اش را نخورد. اما گرسنه بود تلوزیون را روشن کرد خواهرش گفت :گلبرگ توکه این برنامه را دوست داشتی

- گلبرگ گفت :خیلی بچه گانه است من دیگر بزرگ شده ام این برنامه هارا دوست ندارم .خانواده او از رفتارش خسته شده بودندچون همیشه او بهانه می گرفت مثلا این غذا را نمی خوام٬ این أسباب بازی را نمیخوام .

ناهار
ناهار


- یک روز دختر خاله ی گلبرگ که اسمش تارا٬بود به خانه انها امد.

- تارا دختری مؤدّب بود انها وقتی می خواستند ناهار بخورند گلبرگ بازم بهانه گرفت اما تارا با ادب از خاله اش تشکر کرد گلبرگ از رفتار مؤدّبانه او تعجب کرد و تصمیم گرفت او هم بهانه گیر نباشد.


بهانه گیریگلبرگداستان های کوتاهمودبقصه های کودکانه
قصه های فاطمه زهرا و نقاشی های زینب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید