سیروان صمیمیدرمن در داستانهایم·۳ ماه پیشپازلیکی بود یکی نبود در یک شهر دور البته نه چندان دور، مردم سرگرم حل معما بودند.
سیامک علائی·۲ سال پیشاز عشق و اقاقی ...از عشق و اقاقی نوشتن در زمانه ی بی عشق و بی اقاقی... چند داستان کوتاه بود که بعضی هایش در بعضی جشنواره ها مقامی آورده بود و حیف بود توی کشو…
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشهیولا و استفراغ!سکانسی کوتاه از وجود هیولاهایی که داخل زندگیمونن و گاها توی یک خونه با اونها زندگی میکنیم، اونها رو دوست داریم یا ازشون متنفریم...
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشبی دست و پاهااین داستان به مشکلات شخصیتی در خانواده اشاره داره که درقالب طناب به دورپای دختر پیچیده شده و مشکلات دیگه که توی داستان باهاش مواجه میشین
دختری با کفش های قرمز·۳ سال پیشزیر میز ناهارخوری ...6ساله که بود وقتی دعوا می شد یه جای همیشگی داشت که اونجا قایم بشهمی ترسید متعلقاتش رو از دست بدهمی ترسید دیگه کسی رو نداشته باشه که کنارش ب…
فاطمه زهرا و زینب·۳ سال پیشگلبرگ دختری بهانه گیر- صدای پرنده ها گلبرگ را از خواب بیدار کرد گلبرگ با چشمانی خابالو وموهایی اشفته از خواب بیدارشد دست وصورتش را شست ٬مو هایش را شانه زد به اش…