ghobadi_fahimeh
ghobadi_fahimeh
خواندن ۱ دقیقه·۵ سال پیش

تسلی‌بخشی‌های فلسفه

خلاصه‌ی فصل پنجم: تسلی‌بخشی قلب شکسته

آرتور شوپنهاور در سال 1818 کتاب «جهان به مثابه اراده و بازنمود» را به پایان می‌برد. در این کتاب توضیح می‌دهد که چرا دوستان زیادی ندارد: «نابغه به ندرت می‌تواند خوش‌مشرب و معاشرتی باشد، زیرا کدام یک از مکالمات دو نفره ممکن است واقعاً به اندازه‌ی تک‌گویی‌های خودش هوشمندانه و جالب باشد؟»

هر چه انسان‌ها پیشرفته‌تر باشند و هر چه مغزشان فعال‌تر باشد ... بیش‌تر به خواب نیاز دارند.

اگر کسی که ذهن بزرگی دارد سراب درحال جزر و مد افکار عمومی، یعنی افکار ناشی از ذهن‌های کوچک، را ستاره راهنمای خود بگیرد، آیا هیچ‌گاه می‌تواند به هدفش نائل شود و اثری جاودانی و ابدی بیافریند؟

فلسفه و هنر، به دو شیوه‌ی متفاوت، به ما کمک می‌کنند تا، به قول شوپنهاور، درد را به معرفت تبدیل کنیم. شوپنهاور دوست مادرش، یوهان ولفگانگ گوته را به این علت می‌ستود که بسیاری از دردهای عشق را به معرفت تبدیل کرده بود. مشهورترین اثر گوته، رنج‌های ورتر جوان بود.

آثار بزرگ هنری بدون آن‌که ما را بشناسد با ما سخن می‌گویند.

فلسفهتسلی‌بخشی‌های فلسفهآرتور شوپنهاورتسلی‌بخشی قلب شکسته
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید