خلاصهای از سخنان مونتنی
هیچ حرفهای به شیرینی دانشپژوهی نیست، دانشپژوهی ابزاری است که به ما اجازه میدهد در حالی که هنوز در این جهان هستیم، لایتناهی بودن ماده، جلال بیکران طبیعت، آسمانها، خشکیها و دریاها را بشناسیم. دانشپژوهی به ما پارسایی، اعتدال و سعهی صدر آموخته؛ دانشپژوهی ارواح ما را از ظلمت میرهاند و همه چیز، بالا و پایین، آغاز و انجام و تمام چیزهای در این میان را به آنها مینمایاند؛ دانشپژوهی ما را به ابزار خوب و شادمانه زیستن مجهز میسازد؛ دانشپژوهی به ما میآموزد چگونه زندگی خود را بدون نارضایتی و آزردگی سپری کنیم.
به نظر میرسد هر کشوری درک متفاوتی از زیبایی دارد. آنچه در یک کشور بهنجار است ممکن است در کشور دیگری نابهنجار باشد.
چهل و یک سال پیش از تولد مونتنی، کریستف کلمب به یکی از جزیرههای مجمعالجزایر باماهاس در خلیج فلوریدا رسید، و با برخی از سرخپوستان گواناهانی تماس برقرار کرد، یعنی با کسانی که هرگز چیزی از حضرت مسیح نشنیده بودند و برهنه راه میرفتند.
بعد از کشف کلمب، استعمارگران اسپانیایی و پرتغالی از اروپا به آمریکای جنوبی رفتند تا از سرزمینهای جدید سوءاستفاده کنند، و به این نتیجه رسیدند که بومیهای آنجا، خیلی بهتر از حیوانات نیستند. اسپانیاییها سرخپوستان را با وجدانی آسوده قتلعام کردند، زیرا مطمئن بودند که میدانند انسان بهنجار چیست. پشت این قتلعام، استدلالی نادرست خوابیده بود.
همهکس هر چه را که مرسوم خود او نیست وحشیانه میخواند؛ ما غیر از باورها و رسوم کشور خود هیچ معیار دیگری برای حقیقت و دلیل درست نداریم. ما همواره در کشور خود مذهب کامل، حکومت کامل، و پیشرفتهترین و کاملترین روش انجام دادن هر کاری را داریم.
ممکن است ساکنان سرزمینی بیگانه اشتباهات زیادی داشته باشند، ولی آنها را نمیتوان صرفاً از طریق این واقعیت شناخت که آداب و رسوم مردمان آن سرزمین به نظر ما غیر عادی است. ملیت و آشنایی، معیارهای بیهودهای برای تعیین امر خوب هستند.
اتهامات مربوط به نابهنجاری منطقهای و تاریخی هستند. برای کاستن از سلطهی این اتهامات، فقط لازم است به تنوع آداب و رسوم در طول زمان و مکان توجه کنیم. آنچه در زمان معین در گروهی، نابهنحار شمرده میشود، ممکن است باینگونه انگاشته نشود و حتماً همواره اینگونه انگاشته نمیشود. ما میتوانیم در افکار خود از مرزها بگذریم.
مونتنی ما را دعوت میکند که با مسافرت به کشورها، در عالم واقع و در خیال، تعصبات محلی و تفرقههای حاصل از آنها را با هویتهای نامحدودتری در قالب شهروندان جهان معاوضه کنیم.
یک تسلی دیگر در مواجهه با اتهامات مربوط به نابهنجاری، دوستی است. یکی از ویژگیهای دوست این است که آن قدر مهربان است که در مقایسه با اکثر مردم، بخش بیشتری از وجود ما را بهنجار میداند.
به باور من، شیرینی مصاحبت رفیقی مناسب و دمساز هرگز به ضرر کسی تمام نمیشود. چقدر این قضاوت دوران باستان درست است که معاشرت با کسی گواراتر از عنصر آب، و ضروریتر از عنصر آتش است.
اگر انسان حکیم بود، ارزش واقعی هر چیزی را با سودمندی و مناسبت آن برای زندگیاش میسنجید.
ما باید به دنبال درک بهترین چیز، و نه دانستن بیشترین چیزها باشیم.
اگر علومی که در مدرسه فرا میگیریم، ارواحمان را متعالیتر و ما را اندیشمندتر نسازد، بیدرنگ حکم میکنم که شاگردان تمام وقت خود را به بازی تنیس اختصاص دهند.
در طول عمر خود صدها صنعتگر و کشاورز را دیدهام که حکیمتر و خرسندتر از رؤسای دانشگاهها بودهاند.