میخواهم فرار کنم
فرار کنم از خانه ای که افرادش از هم بیزارند؛زندگی در این خانه طاقت فرساست...
من میخواهم فرار کنم از خانه ای که خندیدن در آن دیوانگی ست ، حرف زدن بی معنیست...
من فرار میکنم از بالشت خیسم ... فرار میکنم از ترک های دیوارم...
نا شکری نمیکنم ، نه...
فقط میگویم خسته ام از زندگی که خندیدن عیب است?