این روزها گرانی در ایران بیداد می کند حال دل مردم خاکستری است. شب ها که به منزل می روم سعی می کنم از ته دلم شاد باشم و بخندم تا فرزندم دغدغه و نگرانی من را در چشمانم احساس نکند.
در اوج تنگ دستی در عیش کوش و مستی ......................کین کیمیای هستی قارون کند گدا را
. خدای نازنینم دیشب پسرم مرا به یک فنجان چای دعوت کرد. هنوز اشک سپاسگزاری از روی چشمانم پاک نشده است.
برای کودک درونم بستنی خریده بودم و در فانتزی های خودم به شکرگزاری مشغول بودم که متوجه پدر و پسری شدم که یک ساندویچ صدف را نصف کرده بدون نوشابه می خورند. باز دلم خش افتاد و برایشان نوشابه خریدم . چشمان آن پسر بچه با دیدن نوشابه برق خاصی زد. آن همان چیزی بود که آرزویش را داشت. و البته من هم به آرزویم رسیدم.
انگیزه من از نوشتن این مطالب توسعه دادن باور بخشایش و توسعه فرهنگ حمایت مالی از صاحبان استعداد و تفکر مثبت در جهان است. باشد که در این راه به لطف قدرت برتر به کمال مطلق برسم.