Zizisaninaz
Zizisaninaz
خواندن ۱ دقیقه·۵ روز پیش

The story of the imaginary girl

توی همین روزهای مدرسه بود، مامان دو سالی بود از خانه رفته بود اما هنوز موفق به گرفتن طلاق نشده بود، ما هم بین خانه بابا و سه تا عمه هایم میچرخیدیم، در این ما بین من هم احساس صمیمیت زیادی به دختر عمم هدیه و پسر عمم هادی پیدا کردم.

اما به احساس بچه گانه احساس شهوتی که بعدها فهمیدم در اکثر بچه ها هست ، یادمه روز اول دیدم هدیه و هادی دارند به هم دست میزنند ، برام جالب بود ، به آنها پیوستم هر سه نفر به اسم خاله بازی و زن و شوهر بازی رابطه های کوچکی داشتیم ، بعد از آن روز بارها و بارها وقتی ظهر بود بزرگترها میخوابیدند یا هر وقتی که تنها بودیم من با هادی یا با هدیه یا سه نفری با هم رابطه داشتیم ، اولین روزهایی که داشتم حس لذتی که بیشتر نمیدونستم لذت بود یا بازی یه حس فرق دار را تجربه کردم. این داستان ادامه داشت تا یک‌روز دختر عمه بزرگم من و هادی را توی رابطه دید، سریع هادی بلند شد و رفت اما دختر عمم نگذشت و دیگه هیچ وقت من و هادی تنها نشدیم ، اما این رابطه با هدیه ادامه داشت.

۲۶/۸/۱۴۰۳

زن شوهرداستان دختر خیالبافzizisaninazخیالبافدختر
Instagram zizi.sani.naz
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید