بهار شهر ما با شادی اومد
که ناز اومد که با آبادی اومد
من از بارون سراغت رو گرفتم
صدا زد مژده ی آزادی اومد
بهار بلبلان ساز است و آواز
که می بارد به بستان نغمه ی ساز
بهار ما ولی سوز است و دلسوز
که می سوزد درونم شوق پرواز
دوبیتی خواندی و من هم مفاعیل
بیا این باغ ما این داس و این بیل
برای هرکسی یک گل بکاریم
که آهنگر بداند بیل یا میل
تصور کن هزارون ساله انسان
به نوروز خدا خوشحال و خندان
الهی خوش بخندی خوش بحالت
که خوشبختی برات آغازو و پایان
تو دوری از من و من دور دورم
تو هستی پیش من ، من کور کورم
شبی یادم میوفتی و سراغم
که میگیری دیگه من خاک گورم
عزیزم سال نو الله یارت
سلامت باشه در دار و دیارت
امید ما به این خاک و زمینه
همه اجدادت و ایل و تبارت
تو قندونه لبت ، حرفات پر از قند
لبت غنچه پر از شعر و شکرخند
ترُش رویی نکن ای نور دیده
به لبهای شما زیباست ، لبخند