ویرگول
ورودثبت نام
گفتار | Goftar
گفتار | Goftar
خواندن ۴ دقیقه·۱ سال پیش

اپیکوریان | نخستین انسان گرایان علمی و لیبرال

اپیکوریان | نخستین انسان گرایان علمی و لیبرال
اپیکوریان | نخستین انسان گرایان علمی و لیبرال

درمیان فلسفه‌های نوین عصر هلنیستی (از مرگ اسکندر تا پیش از میلاد مسیح)، همواره دو فلسفه از لحاظ نفوذ و جایگاه اهمیت برجسته‌ای داشته‌اند؛ یکی فلسفه اپیکوریان و دیگری فلسفه رواقیون.

مکتب اپیکوری (اپیکوریسم) تا حد زیادی دستاورد تنها یک اندیشمند به‌نام اپیکور یا اپیکوروس (۳۴۱-۲۷۰ پیش از میلاد)، بود. هدف آن بیش از هرچیز، آزاد کردن مردم از هراس و نه‌تنها هراس مرگ بلکه هراس حیات بود.

در زمانی که تمام وجه‌های حیات اجتماعی غیرقابل پیش‌بینی و سخت و مخاطره‌آمیز می‌کرد، این مکتب به همه آموخت که نیک‌بختی و خرسندی را در زندگی خویش پیدا کنند.

صفحه ۱
صفحه ۱

اپیکور در 35 سالگی نوعی خاص از زندگی را برگزید و با گروهی محدود از دوستانش در باغ بزرگی چند مایل دورتر از آتن ساکن شد. اپیکور معتقد بود در میان تمام نیکی‌هایی که حکمت برای ما دارد، دوستی پربهاترین است و همواره توصیه می‌کرد بکوشیم هرگز خوردن و آشامیدنمان در تنهایی نباشد.

اپیکور و دوستانش بدلیل اینکه نخواهند در برابر اربابان سر خم کنند، خود را از ارزش‌های آتن دور کردند و از اشتغال در فضای‌تجاری آتن پرهیز کردند.

هنگامی که به باغ اپیکور می‌رسیدید، این واژگان بر بالای دروازه این باغ خودنمایی می‌کرد:

" ای غریبه، چه نیکو عملی است لختی درنگ کردن در این باغ؛ در اینجا خیر ما، لذت است. صاحب این منزل، میزبانی مهربان و آماده به خدمت است؛ با قرص نانی به استقبال تو می‌آید و سخاوتمندانه تشنگی ات را با هر مقدار آبی که می‌طلبی فرو می‌نشاند."

صفحه ۲
صفحه ۲

اپیکور همیشه به مهمانان‌اش می‌گفت : « خوب پذیرایی نشده‌ای ؟ این باغ اشتهای تو را برنمی انگیزد، بلکه آن را فرو می‌نشاند. »

معمولا اپیکور را استادی می‌دانستند که شاگردان‌اش، راه‌های غلبه بر هراس‌های روحی و رمز آرامش‌خاطر و زندگی‌سعادتمند را می‌آموزند. مسائلی که حتی امروزه و بعد از گذشت هزاران سال، بشر به صورت هراسناکی همچنان با آنها دست و پنجه نرم می‌کند.

صفحه ۳
صفحه ۳

اپیکور به صورت کلی احساسات آدمی را به دو گروه لذت و درد تقسیم می‌کرد و هدف آدمی را به‌طور مشخص دنبال کردن لذت در زندگی می‌دانست. با این‌حال اعتقاد داشت هنگامی که ما تعادل را در زندگی رعایت نکنیم و به صورت افراطی به دنبال لذت باشیم، این لذت به گونه‌ای که تصور نمی‌کنیم، تبدیل به درد‌های بزرگ میشود؛ بنابراین ما تنها زمانی به لذت نیاز داریم که به دلیل فقدانش احساس درد کنیم و هنگامی‌که این درد (به‌طور نسبی) نباشد، در نتیجه احساس خوشبختی و آرامش می‌کنیم.

او در نامه‌اش به منیسیوس می‌نویسد: «زمانی‌که می‌گویم لذت هدف زندگی است‌، منظور لذت زنبارگی یا لذات ذاتیِ خوشی مرسوم نیست که برخی آدمهایی که از مشرب ما بی خبرند با آن موافق نیستند یا لجولجانه بد تعبیرش می کنند، چنین تصور می‌کنند؛ برعکس، منظورم آن لذتی است که قائم است به‌رهایی از درد جسمانی و آشفتگی ذهنی.

زندگی لذت‌بخش محصول محفل‌های پیاپی باده گساری، یا کامجویی از زنان و غلام‌بچه ها، یا خوردن غذای‌دریایی و دیگر طعام‌های لذیذی که بر سفره‌ای شاهانه چیده شده نیست؛ برعکس، لذت حاصل تفکر عمیق است که یعنی بررسی هر انتخاب و ریشه‌کنی تمام باورهای غلط در مورد خدایان و مرگ که شده‌اند دلایل اصلی آشفتگی‌های ذهنی.»

صفحه ۴
صفحه ۴

مسئله دیگری که اپیکور را امروزه بعد از گذشت سالها برای ما مهم و جاودان و قابل بحث حفظ می‌کند، شباهت نظریات اپیکور و پیروانش با اومانیسم قرن بیستم (جنبشی فلسفی و ادبی است که بنای رنسانس می‌باشد و فرهنگ مدرنیته را تشکیل می‌دهد و مذهب را مردود یا به حاشیه می‌برد) است.

اپیکور در مقام یک تجربه‌گرای اخلاقی، معتقد بود که احساسات آنی ما، راهنمایان به مراتب متقاعد کننده‌تر و تواناتری برای زندگی خوب هستند تا پند و اندرزهای انتزاعی شست‌وشوی مغزی کلامی و یا حتی خود ندای عقل. لذا او اخلاقیات خویش را بر شالوده‌ی احساس‌های طبیعی بنا کرد، نه بر مبنای عرف یا بر مبنای عقل.

اپیکور منکر وجود خدایان نمی‌شد اما آنها را خیلی دور از انسان می‌دانست و به‌نظرش خدایان نه نیازی به پرستیده‌شدن توسط ادم‌ها داشته‌اند و نه دعاهایشان و اگر هم آنها را می‌شنیدند، بی‌توجه بودند؛ مانند مادری که ناله های کودک خردسالش را می‌شنود اما به آن توجهی نمی‌‌‌‌‌کند البته اپیکور نابودگر بی‌ملاحظه دین نبود.

صفحه ۵
صفحه ۵

اپیکورس گرچه به دین خرافی رایج در زمانه خودش حمله می‌کرد، اما می‌گفت :«دین واقعی این نیست که گهگاه با سری پوشیده به سراغ بُتی سنگی بروی، یا به نزدیکی محراب خدایان شوی، یا خود را با دستانی ملتمس در مقابل معابد مقدسشان بر خاک افکنی؛ پارسایی هم این نیست که محراب‌ها را غرق در خون حیوانات نذرکرده کنی، یا پی در پی قسم بخوری و نذر و نیاز کنی. بلکه دین واقعی، در اصل، تفکر کردن در مورد طبیعت است.

صفحه ۶
صفحه ۶

اپیکور چه در زمان زندگی‌اش و چه در قرن‌های پس از مرگ‌اش با مخالفت‌های خصمانه‌ای روبرو شد. عده بسیاری در زمان حیاتش او و پیروانش را به زنبارگی و شهوت‌رانی متهم کردند و در قرون وسطا، مسیحیان متعصب اورا به دجال بودن متهم کردند اما با تمام این اوصاف فلسفه او سنگ بنای بسیاری از نگرش‌های قرن بیستم (رنسانس)، مادی، لذت طلبی و غیر دینی بود و به‌قول برایان مگی:« اولین فلسفه‌ای بود که از لحاظ نظری به اوج شکوفایی رسید و تحسين‌کنندگانی بزرگ همچون توماس هابز، اسحاق (آیزاک) نیوتن، توماس جفرسون و کارل مارکس داشت.

صفحه ۷
صفحه ۷

نوشته عماد خوش نظری / دانشجو


فلسفهاپیکوریونان باستانلیبرالیسمگفتار
پلتفرم تخصصی ادبیات، فلسفه و علوم اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید