گفتار | Goftar
گفتار | Goftar
خواندن ۵ دقیقه·۱ سال پیش

شک‌گرایان | بنیان‌گذاران نسبی‌گرایی

شک‌گرایان | بنیان‌گذاران نسبی‌گرایی
شک‌گرایان | بنیان‌گذاران نسبی‌گرایی

شک‌گرایی یکی دیگر از مکتب‌های مهم "عصر هلنیستی" بود که باز در زیر سایۀ اسکندر کبیر شکل گرفت و یکی از پر نفوذترین مکتب‌‌ها را که حتی تا به امروز جامعۀ مدرن با آن زیست می‌کند و تحت تاثیر آن هست را شکل داد. نکته جالب و قابل توجه این است که پایه‌گذار این مکتب و نخستین کسی که شکاکیت رو غایت و پایه گذار تفکر خود کرد و به اصطلاح تبدیل به یک فلسفه کرد، یکی از سربازان اسکندر کبیر به نام پورهون بوده است. پورهون در لشکر همراه با اسکندر، تا هند رفته بود و در آنجا به عده‌ای فیلسوف عریان (مرتاض هندی) برخورد کرده بود و فلسفه و نوع زندگی‌شان بر او تاثیر گذاشته بود. این سفرهای متعدد و مشاهدۀ ممالک و مردم گوناگون، ظاهراً تنوع و کثرت عقاید آدمیان را به او نشان داد.

صفحه ۱
صفحه ۱

گویی برای هر باور مردم در گوشه‌ای از جهان، باوری مقابل آن در گوشه‌ای دیگر وجود دارد؛ و هر دو طرف نیز دلایل قوی‌ای برای اثبات سخن خود دارند. به نظر پورهون این‌طور می‌آمد که ما تنها می‌توانیم بر طبق ظواهر امور حکم کنیم، اما ظواهر به طرز وحشتناکی فریبنده است، بنابراین هرگز نباید تصور کرد که یک تبیین درست و دیگری نادرست است. برای مثال ما می‌دانیم عسل شیرین است اما هیچ وقت نمی‌توانیم بفهمیم که عسل واقعا در ذات خود شیرین است یا صرفا برای ما چنین است و ممکن است این مزه برای هر موجودی متفاوت باشد! پس بهترین راه این است که نگرانی به خود راه ندهیم و همراه جریان‌ها برویم و با سخن و آداب و رسوم موجود خودمان را وفق دهیم، زیرا تصمیم‌گیری مطلق درباره موضوعات سرانجام باعث تعصب می‌شود. شک‌گرایان کهن تأکید داشتند دقیقاً چنین تعصباتی است که خالق اصلی رنج‌های احساسی است.

صفحه ۲
صفحه ۲

ما به سرعت نتیجه‌گیری می‌کنیم و به باورهای‌مان اعتماد بیش از حد داریم؛ این فرآیند یا به افسردگی بیش از حد ما می‌انجامد یا خوشحالی بیش از حد را به دنبال دارد. مطمئنیم خدا طرف باورهای ماست و اصلاً چیزی اشتباه پیش نخواهد رفت یا مطمئنیم جهان ضد ما است و اصلاً چیزی درست پیش نخواهد رفت. حتی اگر اپیکوری باشیم و به دخالت خدایان باور نداشته باشیم، هنوز هم به طرز متعصبانه‌ای اصرار می‌کنیم لذت تنها چیز خوب است و طبعاً زمانی که در رنجیم، افسرده می‌شویم. شک‌گرایی کهن برای پیروانش شکلی از درمان را برای تمام این بیماری‌های متعصبانه پیشنهاد کرده است. آنها به پیروان خود آموختند اطمینان‌شان را رها کنند و بپذیرند دانش بسیار کمی در برابر هستی دارند. داستانی وجود دارد که می‌گوید پیروان پیرهون باید دائما او را از جلوی درشکه‌ها کنار می‌کشیدند.

صفحه ۳
صفحه ۳

آنها داستان دیگری نیز می‌گویند که او و پیروانش در حال قدم زدن بودند که یکی از آنها به جوی آبی افتاد. پرهون آرام و بدون نگرانی، در حالی که دیگر پیروان آن بیچاره را بیرون می‌کشد، به راه خود ادامه داد. ظاهراً این اتفاق باعث شد آن شاگرد، پیرهون را برای بی‌اعتنایی کامل به اتفاقات بیرونی بیشتر تحسین کند. این سنت همان‌طور که گفته شد پس از پیرهون، توسط شاگردان و جانشین‌های خود ادامه یافت، طوری که نقل شده آکادمی افلاطون نزدیک به ۲۰۰ سال تحت سلطه شکاکان بوده است. اما انتقاد اساسی و مهمی که به شک‌گرایان و افراد پیرو این مکتب می‌شد این بود که این فلسفه انسان را در برابر تمامی اعمال منفعل می‌کند و زندگی آدمی را مختل و روح زندگی و فلسفه و تفکر را خاموشی می‌کشاند!

صفحه ۴
صفحه ۴

شک‌گرایان در برابر این انتقاد که فلسفه‌شان عمل کردن را ناممکن کرده است، چندین دفاعیه آماده کردند. متقاعد کننده‌ترین دفاع این است که هر شک‌گرا بر مبنای چیزی عمل می‌کند که آن را ممکن بداند. شک‌گرایان به اصطلاح دانشگاهی این دفاع را مطرح کردند؛ شک‌گرایان دانشگاهی (برخلاف شک‌گرایان کهن) کمی سازمان یافته‌تر و محافظه‌کارتر از شک‌گرایان پیرهونی بودند. کارنیادیس و دیگر شک‌گرایان دانشگاهی استدلال می‌کردند که «در عین این که هیچ وقت نمی‌توانیم واقعیت را بدانیم، دست کم می‌توانیم درباره ی‌آن نظریه‌هایی موقتی بسازیم»؛ بهترین چیزی که می‌توان انتظار داشت حدسی تقریباً درست و موقتی درباره‌ی‌ درستی یک باور است مگر این که خلافش ثابت شود.

صفحه ۵
صفحه ۵

می‌توانیم در حالی که دائماً به این نظریه‌ها شک داریم بر اساس نظریه‌های موقتی خود درباره‌ی‌ واقعیت عمل کنیم؛ به این ترتیب از تعصبات احمقانه ی‌رواقیون، فیثاغوریان، اپیکوری‌ها و سایر مکتب‌ها دوری کنیم. برایان مگی در کتاب سرگذشت فلسفه خود می‌گوید: شک‌ورزی از همان زمان تاکنون پیوسته نقش مهمی در تاریخ فلسفه داشته است. علت عمده آن است که یقین و قطعیت در یقین نهایی وجود ندارد، و عرصه دلیل و برهان مطلقاً دست یافتنی نیست -هر چند این را تا قرن بیستم همه نمی‌دانستند- از این رو جست و جوی یقین نقشی مهم و مرکزی در سیر تاریخی فلسفه ایفا کرده است‌.

صفحه ۶
صفحه ۶

کم لطفی است اگر بگوییم در قرن‌های اخیر سرشناس‌ترین فیلسوف شک‌گرا دیوید هیوم نیست! او شکاکیت خود را این گونه توصیف کرد که برای، زیستن، خواهی یا نخواهی باید پیوسته برگزید و تصمیم گرفت و این ما را مجبور می‌کند که در مورد وضع هر چیز داوری کنیم و از آنجا که قطعیت و یقین دور از دسترس ماست پس ناچاریم صرفاً به بهترین تخمین‌ها قناعت کنیم - و این یعنی آن که نمی‌توان نسبت به همه شکاف‌ها به یک اندازه شک داشت-؛ به این ترتیب به گفته هیوم شکاکیت ما باید تخفیف پذیر باشد. اصلاً جای تردید است که کسی بتواند با شکاکیت کامل زندگی کند و یا اگر هم توانست معلوم نیست این زندگی ارزش زیستن داشته باشد.

صفحه ۷
صفحه ۷

هیوم در استدلال خود می‌گوید: فقط برای این که خورشید در هر روز عمرمان در آمده است نمی‌توانیم کاملاً مطمئن باشیم فردا هم خواهد آمد. چنین طرز برخورد شک‌گرایانه‌ای می‌تواند ما را از شور و اشتیاق دور سازد؛ شور و اشتیاقی که فیلسوفان عصر روشنگری آن را تعصب در تمام شکل هایش، مخصوصاً تعصب مذهبی می‌نامند. چرا که اروپاییان بیش‌تر قرن هجدهم را به کشتن یکدیگر بر سر تفاوت مذهبی گذراندند. دوری کردن از ادعاهای متعصبانه و بیش از حد مطمئن، عاقلانه‌ترین کار است. هیوم تاثیر عجیبی بر تفکر بزرگان نسل بعد از خود گذاشت؛ مانند کی‌یر‌کگور و نیچه. نمی‌توانیم واقعاً درباره ی‌چیزی مطمئن باشیم، در انتهای همه ی‌نظریه‌ها و ارزش‌های انسان، دره‌ی‌ بی‌انتهای پوچی وجود دارد و این پوچی یا نهیلیسم به این معناست که آن چه اهمیت دارد، خرد یا منطق نیست، بلکه قدرت و ایمان است. در جهانی خالی از معنا باید خود را موجوداتی با اختیار تمام بدانیم، باید این شجاعت را داشته باشیم که بدون وجود نگرانی، مستقل عمل کنیم.

صفحه ۸
صفحه ۸

نوشته عماد خوش‌نظری


فلسفهگفتارشک گرایییونانبرایان مگی
پلتفرم تخصصی ادبیات، فلسفه و علوم اجتماعی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید