خب راستش من چند وقتیه که به نویسندگی علاقهمند شدم. حتی گاهی تو تنهایی خودم وقتی خیلی احساساتم غلیان پیدا میکنه و سعی میکنم بنویسمشون به نظرم چیزای جالبی از آب در میاد. ولی فکر میکنم فقط برای خودم جالبه شاید چون با احساساتم اون متنو نوشتم و دوباره خوندن اون متن برای من یادآور همون احساسات میشه ..
اصلا چطوره الانم راجب احساساتم بنویسم؟ در حال حاضر احساس ناتوانی میکنم، ناتوانی برای نوشتن یه متن خوب که به خوندنش بیارزه!
شاید نویسندگی هم برای من مثل خیلی از کارای دیگه ایه که یه لحظه جوگیر میشی انجامش بدی ولی وقتی دست به کار میشی میبینی نه بابا من این کاره نیستم!
چی شد که من به ویرگول اومدم؟ خب چند وقت پیش که داشتم توی اینستا میگشتم یه پستی رو دیدم که محتواش این بود: اگه میخوای یه ورزشگار حرفه ای بشی از روزی نیم ساعت پیاده روی شروع کن.
اگه میخوای زبان خارجی یاد بگیری از روزی ده دقیقه مطالعه کردن شروع کن. و اگه میخوای یه نویسنده بزرگ بشی از نوشتن وبلاگ شروع کن!
خلاصه حرف اون بلاگر این بود که برای بزرگ شدن توی هر کاری باید از قدمای کوچیک شروع کنی!
کتاب اثر مرکبو خوندین؟ اگه بخوام تمام اون کتاب رو توی یک خط بیان کنم باید بگم که هر روز یک قدم کوچیک به سمت خواستت بردار... لازم نیست از همون اول کار خیلی بزرگی بکنی فقط کافیه هر روز یه قدم براش برداری و این استمراره که تورو بزرگ میکنه!
همون بیت معروف که میگه
«رهرو آن نیست که گه تند و گهی خسته رود
رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود»
یا اون جمله معروفی که میگه:
«سنگ بزرگ نشانه نزدن است.»
یعنی اگه بخوای از همون اول کار خیلی خفن و عالی شروع کنی و اصطلاحا قدم بزرگی به سمت کارت برداری به احتمال 99.99% نمیتونی انجامش بدی و والسلام نامه تمام!
آره خلاصه کجا بودیم؟
راجب نویسندگی حرف میزدیم آره؟
امیرعلی نبویان یه جا میگفت
برای نویسنده خوبی شدن باید زیاد بخونی. میگفت برای اینکه بتونی دو خط خوب بنویسی باید 200 تا کتاب خونده باشی!
من دو خط کتاب خوندم و حالا اومدم دویست صفحه بنویسم
خب یه جا دیگه ام خونده بوم که میگفت اگر میخوای نویسنده خوبی بشی باید شروع کنی به نوشتن. هر روز و هروز بنویسی و بنویسی و بنویسی...
حتی اگه مزخرف مینویسی ام دست از کار بر ندار و بنویس و بنویس...
منم الان دارم همونکارو میکنم...
ولی از کجا معلوم منی که چند سال پیش به خون زنگ انشا تشنه بودم بتونم نویسنده خوبی بشم؟
کسی که مردم متناشو دوست داشته باشن و طرفدار زیادی داشته باشه؟
یا کسی که از یه سری اصول و قواید پیروی کنه؟
من خودم نویسندههایی رو دوست دارم که چیزی رو یادم میدن در مسیر رشد فردی یا هر مبحث دیگه ای که نیاز داشته باشم. و یا نویسندههایی که میتونم با متناشون ارتباط ذهنی یا احساسی برقرار کنم. از همه جذابتر میدونی کدوم نویسندهها هستن؟ اونایی که میتونن منو بخندونن! اصولا من عاشق هر چیزی ام که بتونه منو بخندونه! چون در اکثر مواقع اتفاقا و جوکایی که بقیه میشنون و باهاش میخندن برام مسخره به نظر میرسه.
در این حین کتابا و فیلما و آدما و هر چیزی که باعث میشه بخندمو دوست دارم. خب من همیشه دوست داشتم کمی شادتر باشم ... فکر کنم همه ی آدما دوست دارن شاد باشن و بخندن مگه نه؟
آره خلاصه...
اگه این متنو خوندی یه کامنت بذار یه نظر ترجیحا مثبتی بذار تا صد در دنیا و دویست در آخرت نصیبت شه(: