آدما دو دسته ان، آدمایی که می دونن چی می خوان و آدمایی که همیشه با حسی از سرگشتگی رو به رو هستن.
من هم جز اون دسته از ادمایی ام که هم می دونم چی می خوام و هم نمی دونم چی می خوام، حوزه های علایقم مشخصه اما کارام به نتیجه که می خوام نمی رسه.
می دونید، ایده ها از هر طرفی منو دنبال می کنن، ذهنم خلاقه و پر از ایده های متفاوت و جالب اما پای اجرای اونا که می رسه، همشون فرار می کنن :((
خب من دلم می خواد اینجا احساسات و وضعیتمو با شما درمیون بذارم
اگر شما هم تو این زمینه با من همدردین، برام بنویسید که شما با این مشکل چه کار می کنین؟
وقتی به این فکر می کنید که فقط یه رویا پردازین و رویاهاتون به واقعیت تبدیل نمی شن، چه احساسی دارین؟ و بعدش با این احساس چیکار می کنین؟ آیا تونستین به راه حلی دست پیدا کنین؟
مرسی