ویرگول
ورودثبت نام
محمدرضا گلی احمد گورابی
محمدرضا گلی احمد گورابیمتولد ۱۳۴۶رشت /
محمدرضا گلی احمد گورابی
محمدرضا گلی احمد گورابی
خواندن ۱ دقیقه·۳ ماه پیش

شعر گفتگوی شاعر با وجدان محمدرضا گلی احمدگورابی

محمدرضا گلی احمدگورابی

گفتگوی شاعر و وجدان

شاعر:

ای جهان،

ای بی‌نشان،

در من صدایی مانده‌است

از شبِ تلخِ زمستان،

در دلم جایی مانده‌است

سال‌ها آینه بودم،

خامشم،

اما شکست

زخمِ هر کودک،

درون شعر من جایی نشست

من به دنبال تو بودم

در دل نان، در سلام

در خیابان،

در صف نان،

در سکوت ازدحام

تو کجایی؟

ای صدای مشترک با آدمی

که نمی‌ترسی،

ولی از مرگِ ما شرمنده‌ای...

وجدان :

در صدای درّه‌ام،

وقتی صدا سنگی نداشت

در سکوتِ دستِ پیر،

آن‌جا که او چنگی نداشت

در گلویی پُر ز آه،

اما لبش بسته هنوز

در نگاه شاعری،

افتاده بر شعرش هنوز

در همان چایی که داغ است،

امّا بی‌کسی‌ست

در همان جایی که لب خندید،

امّا دل گریست

شاعر:

پس چرا خاموش بودی وقت بیداد و فریب؟

چشم بستی بر کسی که نان نداشت،

آب نداشت...

وجدان :

من نگفتم!؟

من فریاد زدم در قحط صدا

در سکوت مادری،

وقتی نمی‌آید نوا

در نگاه کارگر،

وقتی صدایش می‌رود

در ته فنجان خون،

شعرم صدایی می‌شود

من همان آه‌ام

که از ده‌ها دهان افتاده‌است

در زبان دختران کوچه ها،

جامانده است،

بی‌صدا وبی نوا

شاعر:

پس بگو راهی بمانَد… نور،

یا حتی سرود

تا اگر جان رفت،

چیزی از حقیقت وا نمود...

وجدان :

گر بمانی بر سر عهدت،

چراغی روشنی

در نگاه کودک فردا،

تو عین میهنی

آه را از شعر بردار و ببخشا نان کنی

دست پُر باشد اگر،

بی‌واژه هم انسان کنی

شاعر:

پس تویی،

در بغض گندم،

در دعای بی‌صدا

در لبانی که نمی‌پرسد،

ولی دارد وفا

وجدان :

آری ای انسان تنها…

من، توهسنم، گر بمانی…

در جهانی که غریبی،

با دل خود هم‌زبانی...

...

شعروجدان
۶
۰
محمدرضا گلی احمد گورابی
محمدرضا گلی احمد گورابی
متولد ۱۳۴۶رشت /
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید