فرق داره ...
تا این لحظه که تو اتاقم نشستم و دارم استوری های اینستاگرام را چک میکنم و همزمان گوش هام داره به جر و بحث مامان و بابام درمورد باز گذاشتن در دستشویی تغذیه میشه ،به این نتیجه گیری نرسیده بودم که :
واقعا فرق داره طعم زندگی و خوشبختی آدما باهم ، من دارم از تمام تجربیات زندگی مشترکم با خانواده خصوصا رابطه بین پدر و مادرم درس میگیرم بماند که من با چه اوضاعی دارم یاد میگیرم ... داریم و خیلی هم زیاد دیدم آدمای دیگه ای که اونام از مامان و باباشون یاد گرفتن ، من یاد میگیرم شبیه اونا رفتار نکنم اما بقیه (که شاید هم زیاد باشه تعدادشون شاید هم کم ، نمیدونم!!) یاد میگیرن که دقیقا شبیهشون رفتار کنن یجورایی الگوبرداری میشه ، اینجاس همون فرق داشتنه که گفتم .. حالا من هی میبینم و میشنوم و منزجر میشم و تصمیم میگیرم اگه یه روزی خانواده تشکیل دادم دقیقا این کارا را انجام ندم ...
به هر حال یکم بهش فکر کردن بد نیست اینکه خوشبختی با این حساب رنگ و حالش عوض میشه .. من که بازم احساس خوشبختی را پیداش میکنم اما اونایی که از اول این احساس رو تنظیمات کارخونشون وجود داشته یه قدم جلوترن ،
خیلی سخت تره این کار اما اگه تو هم منو درک میکنی و تو شرایط مشابه هستی بدون که قوی تری ، شک ندارم که تشخیص دادن کار درست و غلط خودش یه دانش و آگاهی بیشتری میخواد تا اینکه لقمه حاضر آماده گیرت بیاد ..
اگه انتخابی در کار بود من اون لقمه حاضر و آماده را برمیداشتم ، اینجوری انرژی مو میتونستم بیشتر صرف کارای مهمتر بکنم تا اینکه الفبای یک زندگی آروم را بخوام خودآموزی کنم..
تو جز کدوم دسته ای؟