گلنار
گلنار
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

مدل جهان در ذهن یک مهندس نرم افزار

تصور عجیبیه اگه فکر کنیم که هر مولکولی که توی بدنمونه قبل از اینکه عضوی از ما بشه کجا بوده و بعدش کجا می ره؟ مثلا من دیروز فسنجون خوردم ؛ مولکول هایی از برنج های یه شالیزار توی شمال، یه گوساله ی قهوه ای کوچیک ، یه گوسفند تپلی اردبیلی، یه درخت گردوی بلند کهنسال و اووه...مولکول های پیاز و آرد و نمک و فلفل و آب و ... از اقصا نقاط کشور به من اضافه شدن.
همینطور مرتب مولکول های ما عوض می شن تا وقتی که می میریم، و همه ی مولکول های اون موقع مون دوباره پخش می شن توی موجودات همین کشور؛ آدماش، حیووناش، درختاش، ... .
ما دیگه نیستیم، اما آیا مفهومی به نام "گلنار بودن" هم دیگه وجود نداره؟ مثلا یوزپلنگ منقرض می شه، اما مفهوم یوزپلنگ هم از بین می ره؟


اینجا، توی مدلی که از جهان توی ذهنمون می سازیم، می تونیم یه فرقی برای انسان ها با سایر موجودات در نظر بگیریم که به نظر من مدلمون رو کاربردی تر می کنه.
بیایید توی مدلسازی مون اینطور در نظر بگیریم: انسان ها هر کدوم یه مفهوم هستن. هر کدوم یه کلاس جدید هستن. ما یه نمونه (instance ) از کلاس انسان نیستیم. یه درخت گردو یه نمونه از کلاس درخت گردو هست، اما من به جز این که "انسان" هستم، نمونه ای از کلاس "گلنار" هستم. یک تک نمونه، Singleton. کلاسی که خودم نوشته م و اکستند کرده م از کلاس انسان.

وقتی نارنگی رو می خوریم، همه ی مولکول هاش پراکنده می شن و فقط دونه ی کوچیکش که حاوی خاطره و مفهوم نارنگیه توی زمین می مونه ؛ بهار که رسید، دونه جوونه می زنه و درخت نارنگی می شه. جهان هم وقتی منو می خوره، یه دونه ی گلنار کاشته می شه توی جهان؛ خاطره ی من در بطن جهان می مونه و در بهار قیامت
سبز می شه.


مدلسازیمرگبرنامه نویسیتخیلاتقیامت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید