علی‌آقا
علی‌آقا
خواندن ۴ دقیقه·۶ سال پیش

دغدغه‌های کنکوری

فرنودیان | یکی از آن قدیمی‌ها و صمیمی‌ها پیغام داد که‌ خواهرزاده‌ام فردا انتخاب رشته دارد و دوست دارد که با تو‌ گپی‌ بزند و اگر دم دستی، صحبتی کنید و راهنماییش کن. بعد از یک چند باری که من‌ پیغام را نگرفتم و او نگرفت و‌ بالا و‌ پایین، بالاخره ساعت دوی صبح‌ ایران سعادت صحبت با جوان تازه‌کنکوری دست داد و صحبت از یمین و یسار و لاهوت و ناسوتِ دانشگاههای ایران کردیم. آن وسط هم من مدام تبصره می‌زدم که سالها‌ گذشته و حالا شاید شرایط فرق کرده باشد و آمریکا اینطوری است و ایران شاید آنطوری باشد و از این حرفها.

صحبت که تمام شد، فکرهای زیادی توی سرم بود که هر‌ کدامشان می‌توانند یک پست باشند. یعنی وقتی کسی که پدر و مادرش وقتی سال سوم عمران شریف بودی تازه ازدواج کردند و مزه کبابهای عروسی هم هنوز زیر دندانت است زنگ می‌زند که چه رشته‌ای انتخاب کنم، کلی فکر از ذهن آدمیزاد می‌گذرد و زندگی شخصی خودش را توی این نوزده ساله کلی مرور می‌کند. اما دردم اینجا این نیست. بعد از صحبت با دوست جوانمان به اینجا رسیدم که این چه برخوردی با سرنوشت یک آدم است که در هجده سالگی باید تصمیمی بگیرد که مسیرِ تا آخر عمرش را مشخص کند؟ این حالا تازه بهترین حالت این داستان است. یعنی این دوست جوان ما رتبه خیلی خیلی خوبی آورده بود و‌ از اول تا آخر حرف، بحثمان این بود که اگر انتخاب اول و دوم نشد حالا انتخاب سوم چه باشد. ولی حالا بگو در هجده سالگی انتخاب اول را قبول شد و در نوزده سالگی به این نتیجه رسید که علاقه و استعداد و ترجیحش جای دیگری است، این درست است که از هفت خوان رستم و دوازده خوان هرکول بگذرد تا برود آن رشته دومی؟

یعنی بنده که بیست و دو سال پیش انتخاب اولم را قبول شدم، از زیر هزار سیم خاردار سینه‌خیز نرفتم و از روی هزار دیوار نپریدم تا آخر بعد از سالها برسم به آنجایی که راضیم کند؟ یک شکل راحتتری نمی‌شد این قصه داشته باشد؟ یعنی آن روزی که من برحسب اتفاق با دوستی رفتم‌ کلاس ترمودینامیک رشته مهندسی شیمی و فکر کردم چقدر این درس را از درسهای عمران بیشتر دوست دارم، نمی‌شد که با استاد راهنما صحبت کنم و دو تا درس از‌ مهندسی شیمی بگیرم بلکه‌ آنجا‌ توانایی بالیدنم بیشتر بود؟

این رفقای عزیز ما که‌ از دانشگاههای آمریکا چندی یکبار‌ می‌آیند ایران سفر‌ و‌ یک سخنرانی می‌کنند که تا‌ انتقال حرارت در‌ محیطهای متخلخل دوی پیشرفته نگرفته باشی حرفهایشان را نمی‌شود فهمید، تا به حال کسی ازشان‌ پرسیده که توی آمریکا که استاد راهنمای دانشجوهای هجده ساله لیسانس هستند دانشگاه چه‌ خط و خطوطی برایشان تعیین کرده و چه آموزشها دیده‌اند؟ تا به‌حال برای کسی تعریف کرده‌اند که فهرست دانشجوها که دستشان می‌رسد، زیر اسم بعضیهایشان خط کشیده شده و‌ یک یادداشت کوچولو دارد که این اولین نسلی است که از خانواده‌اش وارد دانشگاه شده و هوایش را داشته باشید که یک وقت انصراف ندهد؟ کسی ازشان پرسیده آن طرف دنیا تغییر رشته چقدر راحت‌ است؟ خیلی‌ کار سختی است‌ که به این دوست ما بگویند که شما می‌دانی مهندسی دوست داری، سال اول ریاضی و فیزیک و معارف و دو تا درس دیگر را بگیر، بعد بین این سه تا رشته مهندسی با کمک استاد راهنما یکی را انتخاب کن؟

یک سری چیزهایی راستش نه سیاسی هستند، نه هزینه چندانی دارند، نه مساله تهاجم فرهنگی هستند، نه به مذهب ارتباطی دارند، نه حتی تغییر کلانی در سیستم کنکور احتیاج دارند. صرفا یک انعطاف کوچکی هستند برای راحتتر شدن زندگی جوان هجده ساله‌ای که می‌داند ریاضی دوست دارد، ولی نمی‌داند که پنجاه سال آینده زندگیش را باید به عنوان مهندس شیمی بگذراند یا مکانیک یا عمران یا برق. از هفتصد نفر ورودی هفتاد و چهار شریف دو نفر رشته‌هایشان را عوض کردند، هر دو هم از موفقترین بچه‌های رشته جدید شدند. اگر سیستم کمی راحتتر و انعطاف‌پذیرتر بود و از روز اول اینطور درک شده بود که با یاری استاد راهنما راحت می‌شود رشته را توی دانشگاه عوض کرد، شاید خیلی‌های دیگر امروز شادتر و خوشحالتر بودند. سالهاست این قصه دغدغه من بوده، اگر دغدغه شما هم هست، دست به دست بچرخانید بلکه برسد به دست کسی که یک گره‌ای از کار باز کند. به امید موفقیت همه دوستانی که امسال کنکور دادند هستم.


سایر مطالب:

کنکوردانشگاهانتخاب رشتهدانشجووزارت علوم
بیشتر مطالب این صفحه بازنشرند چون به نظرم ارزشش را دارند. علی حسین‌زاده هستم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید