گنجشک
گنجشک
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

نقص

خیلی وقته با کامل بودن خداحافظی کردم...

و تنها چیزایی که کامل هستن یا رویاهای تو سرمن یا کلمه های تو دفترم.

توی واقعیت همه جا لکه ها هستن. رو لباسام، تو رفتارم ، تو حرفام و ...

حتی دیگه نمره های کامل هم از زندگیم رفتن.

انگار همیشه نقص داشتن شده یه بخشی از زندگیم، یه بخشی از ایدئولوژیم.

من یه هدف تو زندگیم داشتم فقط که الان توی کیلومتر ها اونور تر از وضع نا به سامون و بیچاره ام داره به من ریشخند میزنه:

خلاقیت

هدفی که فقط باید هندزفری بزارم تا سر و صدای بیرون رو پوشش بده یه لباس فرضی از محالات تنم کنه و توی رویا هام جاری بشه.

همه چی شده "ولی"،"کاش"،"بهونه"،"نقص"،"نقص"و"نقص"...

دیگه هیچ هدفی دلچسب نیست و فقط میخوای یه جایزه بگیری که زمان زودتر بگذره، کاری نکنی چون هیچی کامل نیست.

میخوام یه معجزه رخ بده و همه چی خوب بشه.

میخوام بتونم حال خوبم رو زندگی کنم و در کنار خونوادم ، کارم، زندگیم خوشحال هم بتونم باشم.

همه چی رو زشت و کج ببینی چون واقعیت شاید دیگه هیچوقت دلچسب نشه.

و تمام این ترک ها همینجوری منجر به ترک های بیشتر بشه و خشتی که کج گذاشتی فرو بپاشه.

تمام گند هایی که زدم رو زیر فرش جمع کردم و الان دارم روی زشت ترین حالم زندگی میکنم.

این تاریکی که خودم بهش راه رفتن رو یاد دادم حالا داره توی جای جای زندگیم باله میرقصه.



پ.ن: این یه متن کاملا انگیزشیه

نقص
بیوگرافی من تو 200 تا کاراکتر جا نمیشه باید بشینیم یه چایی برات بریزم درست حسابی حرف بزنیم تا بفهمی کیم
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید