
چند وقت پیش یه پست کلی درباره رمان بامداد خمار نوشتم پستی که بیشتر شامل قسمت های ابتدایی کتاب بود و عاقبت آن ازدواج کودکانه
https://vrgl.ir/uEJZI چند روز پیش دوباره رمان بامداد خمار برای صحافی به کارگاه اومد و ایندفعه بر عکس سری قبل چند تا کتاب موند . البته به خاطر برش مشکل داشتند . کج بریده شده بودند . عکس کتاب را زیر عنوان پشت گذاشتم . اگر دقت کنید میبینید کج بریده شده . به هر حال کتاب را به خونه اوردم و در ۶ ، ۷ ساعت شاید حدود دویست صفحه از کتاب را خوندم و تموم کردم . به نظرم رمان خوبیست . محبوبه بعد چند وقت از ازدواج میبیند که رحیم آن پسری نبوده که میخواسته . مادر شوهرش زبان تلخ و گزنده دارد. خود رحیم زن باره است . مشروب میخورد و دست به زن دارد. یه وحشی به تمام معناست . محبوبه متوجه بی حیایی رحیم با یکی از دختران فامیل رحیم میشود . رحیم نه تنها انکار نمیکند که حتی پزش را میدهد . زندگی برای محبوبه جهنم میشود . حرمتها از بین میرود . محبوبه پسر شش هفت ساله اش را بر اثر بی احتیاطی مادر شوهرش از دست میدهد . بچه دیگه اش را هم سقط میکند چون از زندگی کردن با رحیم خسته شده است . رحیم تو این مدت چند بار خونه را ترک میکند یکبار ۳ ماه و بار دوم ۶ ماه . رحیم برای تصاحب خونه محبوبه که پدرش آن را به نام محبوبه کرده اظهار پشیمانی میکند . رحیم انگار پسری است در شکل سینای سریال آوای باران منتها با تیپ آن دوره . محبوبه اول باور میکند ولی بعد متوجه میشود . دوباره رحیم آن سگ وحشی میشود . محبوبه را کتک میزند. تهدیدش میکند و درخانه زندانی میکند . محبوبه که کارد به استخوانش رسیده تصمیم به فرار میگیرد ولی مادرشوهرش جلویش را میگیرد . محبوبه همچون شیری زخمی به مادر شوهرش حمله میکند و چنان مادر شوهرش را ادب میکند که ترس و وحشت را در چهره مادرشوهرش میبیند . محبوبه از خانه فرار میکند ولی نمیتواند به خانه پدرش و خواهرانش برود . مجبور میشود به خانه یکی از بستگان برود . زن آن فامیلشان خیلی بهش محبت میکند . مرد آن خانه کسی را به خانه پدر محبوبه میفرستد تا پدرش به آنجا برود تا مشکل محبوبه را حل کنند . محبوبه دنبال طلاق است . پدر محبوبه ، رحیم را به خانه اش دعوت میکند تا طلاق دخترش را بگیرد . رحیم اول مظلوم بازی درمی اورد . زبان خوش حالیش نمیشود. پررو و وقیح میشود بعد پدر محبوبه که تهدیدش میکند حساب کار دستش میاید . رحیم باز با زبان بازی میخواهد محبوبه را از طلاق منصرف کند ولی محبوبه دیگر گول نمیخورد . آنجا محبوبه یه سیلی آبدار به صورت رحیم میزند و پدرش در ازای دادن مغازه به رحیم طلاق دخترش را میگیرد . محبوبه بعدها با منصور پسر عمویش ازدواج میکند . میشود زن سوم منصور . زن اول منصور که صورتی آبله زده دارد خودش برای منصور زن میگیرد . آن زن بعدا طلاقش را میگیرد . محبوبه با منصور ازدواج میکند ازدواجی که نه عاشقانه بلکه از روی جبر و شاید منطق است . نه به منصور آن علاقه آتشین را دارد و نه حاضر است منصور را با دیگری شریک شود . هم زن اول منصور را دوست دارد هم بهش حسادت میکند . برای علاج مشکل بچه دار نشدنش هم دکترهای زیادی میرود ولی نتیجه نمیدهد حتی به زیارت هم میرود ولی باز بچه دار نمیشود . نیمتاج زن اول منصور میمیرد و بعد هم خود منصور از سرطان میمیرد . بچه های منصور بزرگ میشود . دختر منصور و نیمتاج با برادر محبوبه ازدواج میکند . قصه عمه (محبوبه ) تموم میشود ولی سودابه هنوز دو دل است . رمان تلخ است ولی به نظرم جذاب است . خیلی جاها خواننده حق را به محبوبه میدهد . یه جاهایی هم شاید به رحیم حق بدهد . اما جای نقد دارد . نقد اول به نگاه نویسنده است نگاهی که قشر ثروتمند را آدم های فرهیخته ،مودب و طبق خود رمان استخوان دار معرفی میکند و آدمهای قشر ضعیف را بد دهن ، هتاک و بی اصل و نسب معرفی میکند . صیغه برای رحیم بد پیشود ولی برای پدر محبوبه که تازه صاحب فرزند هم میشود انگار خوب است ؟!!! مصرف مشروب برای رحیم بد است ولی مصرف مشروب انگار برای منصور خوب است !! تا قبل طلاق محبوبه حجاب دارد ولی بعد انگار محرم نامحرمی از بین میرود !! شوهرِ دکتر خواهرش محرم میشود ! منصور انگار براش محرم است !!. این چه جور اصالتیست که با فرمان کشف حجاب رضاخانی به باد میرود ؟!! انگار رمان ستایش فرنگ رفته هاست . از نظر محبوبه و پدرش منصور خوب هست آدم حسابیست بی عیب و نقص است چون ثروتمند است چون احتمالا فرنگ رفته است !! انگار همه چیز در پول و تیپ آدماست !! پدر محبوبه با ازدواج محبوبه با رحیم مخالف است . نه به این علت که رحیم را میشناسد . فقط به این خاطر که از طبقه آنها نیست . ثروت آنها را ندارد . مثل آنها کت و شلوار نمیپوشد تا ادای روشنفکرا را در اورد . ما در اسلام هم کفو داریم ولی اسلام فاصله طبقاتی را به رسمیت نمیشناسد . از نظر اسلام ملاک برتری تقواست نه طبقه اجتماعی . پیامبر اکرم ص وقتی میبیند پسری زن ندارد به آن پسر میگوید برو دختر فلان آدم را بگیر . پدر قبول نمیکند ولی دختر میگوید توصیه پیامبر است و عمل نکردن به توصیه پیامبر عقوبت دارد . پدرِ دختر به پیامبر اکرم ص میگوید آن پسر از جنس و طبقه ما نیست . پیامبر اکرم ص در جواب میگوید اسلام آمده است تا اینها را بردارد .