ویرگول
ورودثبت نام
Z.G
Z.G
Z.G
Z.G
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

اولین و آخرین اشتباه

جالبه بدونید که اولین بار تو کافه دیدمش و آخرین بارهم تو کافه...

با فرق اینکه اولین بار خودش را به عنوان عاشقی جا زده بود که آسمان و زمین را برایم خریداری میکرد و آخرین بار هم کسی که بودجه خریداری آسمان و زمین را ندارد و حوصله وقت تلف کردن با من راهم ندارم

بعد از دوسال کم کم سردشدنش را نسبت به خودم رو فهمیدم

پس طبق یکسری تحقیقات کارآگاهان یا همان رفقایم به این موضوع پی بردم که او عاشق کس دیگری شده

عجب دلی ،دل که نبود صد رحمت به دل ولی دل او کاروان سرای خوبی بود

اوایل از او خوشم نمیامد ولی او کم کم مرا شیفته و دلباخته خودش کرد ولی خب من هم آنقدر در زندگی ضربه دیده بودم که ترک کردن او در میان تمام آن درد ها پشیزی ارزش نداشت چون من عاشق نشده بودم فقط یک وابستگی ساده بود که بعد از مدت کوتاهی اورا از یاد بردم چه دروغی برای خودم بافتم من درسهایی که در آن دوسال با او تجربه کده بودم را هیچوقت نتوانستم از یاد ببرم

برای اولین قرارمان، با رفقایم صحبت کرده بود و من رابه کافه دعوت کرده بود با هزار دوز و کلک و دروغ از خود سخن می‌گفت ولی در روز آخر آن من بودم که اورا به همان کافی برای آخرین بار دعوت کردم به او با صادقی تمام گفتم که دیگر نمی‌خواهم با او باشم و بعد هم با غرور و تکبر بسیاری کافه را ترک کردم و فکر میکردم که کار بزرگی در زندگی ام انجام دادم و خود را از مخمصه ای بزرگ نجات دادم.z.g

کافهدل
۱
۰
Z.G
Z.G
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید