۷)
استادم سر کلاس شوخی جنسی میکند. نمیخندم. شاگرد فعالش بودم، نگاهش به من است. نمیخندم. شرمنده میشود. عذر خواهی میکند. حالا لبخند میزنم.
۸) داخل سوپری هستیم. مردک دست میگذارد روی شانهام. دستش را پس میزنم. جیغ میزنم.
۹) داخل مدرسهایم. یکی از اساتید رشتههای دیگر زل زده است. در را محکم میبندم. دیگران تعجب میکنند.
۱۰) مرد دیگری زل زده است. باز هم اعتراضم را نشان میدهم.
۱۱) دوستم به باسنم دست میزند. دختر است. مهم نیست. دستش را کتک میزنم. میخندد، نمیخندم. تعجب میکند. مهم نیست. بدن من حریم من است.
•
باز هم مثال بزنم؟!
از رنج هر روزهی زن بودن مثال بزنم؟
جنگ مردانه تلقی میشود اما زنانگی سرشار از جنگجویی است.
« این بدن میدان نبرد است.» میدان نبرد برای عقدهها، تحقیرها، اعمال قدرت و شهوت دیگران.
•
اما چرا « تعجب» میکنید؟!
چرا در برابر مرزگذاری، در برابر دفاع تعجب میکنید؟!
انقدر بی مجازات مرتکب شدهاید که باورتان شده بیگناهید.