گراما
گراما
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

نامه های زمستان - یکشنبه ۱۶ دی

یاحق

البته الان ۱۷ دی و ساعت ۵۳ دقیقه بامداده. یادته ۱۷ بامداد چه کادویی دادی بهم؟ هنوزم دارمشون. مرسی، کادوهات بهترین یادگاریای دنیاست.

خب امروز شارژر گوشیم خراب شد و الان خاموشه. وقتی فهمید قراره بذارمش رو طاقچه شروع کرد به ناز کردن. منم کلی کنف شدم و اعصابم خورد که چرا اصلا اینو گرفتم پارسال. به هر حال دوست داشتنیه و نبودنش دردآور، مثل تو.

بازم میخوام از بو بگم. مثل اون روزی که دست به نوشتن بردم و از بو گفتم. ازینکه روم نمیشه به دوستام، به آدمای اطرافم، به اونایی که شاید ارتباطم باهاشون در حد گاهی سلام علیکه یا اونایی که مدام در حال صحبتم باهاشون، بهشون بگم عطرت خیلی خوبه، خیلی خوشبویی،‌وقتی میای اول از بوت میفهمم که اومدی، لطفا عطرت رو عوض نکن، من بهش عادت کردم، راستی آخرین باری که دیدمت و یکی مونده به آخرین بار، عطر نزده بودی اما من عطرت رو حس میکردم، عطرت رو عوض کن، فرقی نداره، فقط من با عطر های بیشتری به یادت میارم، اگه عطرت رو عوض کنی با هر بویی یاد قسمت خاصی از زمان میفتم. با اون عطر اخریه یاد روزای تابستون میفتم و با اون عطر قبلیه یاد روزایی که عاشقت شدم،‌ روزایی که یواشکی دوستت داشتم و تو نمیدونستی، یاد زمستون و پاییز و... کمی از بهار. گاهی میشه که این صابون مایع ها کاملا اتفاقی همونی عطری رو دارن که تو میزنی،‌بعدش من شب و روز دستم رو بو میکنم. گاهی هم چشمام رو میبندم و دست خودم رو میبوسم، گاهی دستم رو گاز میگیرم،‌یادمه از جلسه کنکور که بیرون اومدم روی دستم پر از جای دندون بود. گاهی هر دو دستم رو روی صورتم میذارم و به یه دنیای دیگه سفر میکنم. دنیایی که تو هم توش هستی. اونقدر نزدیک که میشه بو کردت.

نمیدونم، این آدما شکل تو نیستن اما وقتی نگاهشون میکنم یادت میفتم، عطرشون عطر تو نیست اما عطرشون یاد عطر تو میندازتم. یادم میندازه روزگاری برای بوییدنت لحطه شماری میکردم و وقتی عطرت رو کسی توی پیاده رو داشت،‌من روم رو برمیگردوندم که عطر بی تو رو استشمام نکنم. اما حالا چه کنم، کاش بودی و عطرت رو بو میکردم.

کاش می‌نشستم و فقط نگاهت میکردم. هر جا که هستی خدا به همراهت. آروم بخواب و سرحال بیدار شو. شبت بخیر. دعا کن امتحانامو خوب بدم. امروز که خوب بود خداروشکر.

نامه های زمستانیاحق
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید