کامنتی در یکی از پستهای وبلاگم به صورت خصوصی درج شد که خیلی حرفها برای گفتن دارد و البته تلنگرهایی برای همۀ ما ! ❌❌❌ این کامنت، مطلبِ "دختر - پسر" و انداختن جنگ بین آنها نیست!
... تو این آشفته بازار واقعا ازدواج خیلی سخت و بی معنا شده چون برادر خودم هم میخواد ازدواج کند و ما هم درگیر همین مسائل با خانواده دخترا هستیم و میتونم بگم خانواده دخترا مخصوصا ازدواج را یک تجارت میدونن که آینده دخترشون را تامین کنند. واقعا کار خیلی سختی شده روزها و ماهها و حتی سال هم میگذرد⏳ و نمیتونیم کاری برا جوانها انجام بدیم چون دختران قصد ازدواج و زندگی ندارن به نظر من میخوان وقت بگذرونند و لذت ببرن❤️?? و هر موقع هم خسته شدن، طلاق بگیرن برن دنبال یکی دیگر آن را بدبخت کنند...
این بخشی از کامنتی بود که ارسالکننده نامِ مؤنث داشت و صداقتش را کاملاً حس کردم. به راستی با این وضعیت به کجا داریم میرویم؟ آیا این مسیرِ درستی هست؟
احساس کردم حداقلِ فایدۀ نشر این پست، یک تلنگر برای همۀ ما باشد که ازدواج را در چه تعریف کردهایم و با آن میخواهیم به چه برسیم؟ آیا ازدواج و زندگی یعنی ماهِ عسل دائمی؟ آیا ?تجارتی به نامِ "ازدواج"❤️ سالهاست که تدریجی صورت گرفته و همه در آن مقصر هستیم؟ آیا زندگی یعنی یعنی عدم وجود مشکل یا بحث و اختلاف؟ یعنی رابطۀ سراسر گلوبلبل و بدون ناراحتی؟