«واقعۀ مرگ همه چیز را در من درهم شکست. همه چیز غیر از قلب.» کتاب «زندهتر از زندگی» با این جمله آغاز ميگردد و این یعنی قرار نیست با کتابی شاد و مفرح روبهرو شویم. نویسنده، قصهی مردی را روایت میکند که همسرش را از دست داده. معشوق رفته، اما «عشق» هنوز به قوت قبل باقیست. یاد زن هنوز در دل مرد حرف میزند، تدریس میکند، میخندد و به زندگی ادامه میدهد. او در تمام متن، همسر مردهاش را مخاطب قرار میدهد، انگار نه انگار که او رفته...
عشق چیزی فراتر از بودن است، زنده تر از زندگی.
کریستین بوبن، نویسندهی مشهورفرانسوی، اینبار از سادهترین اتفاقات روزمرهی بشری رمانی خواندنی ساخته. رمانی که خواندن آن را هرگز به تازهدامادها توصیه نخواهم کرد.
جملاتی از این کتاب را بخوانید:
«دوستت دارم: دیگر نمیتوانم بنویسم، تنها همین یک جمله را برای نوشتن دارم، تو به من آموختی که آن را بنویسم، تو به من آموختی چگونه آن را به زبان آورم، با کندی عظیم، کلمه به کلمه، به آهستگی چند قرن، با همان کندی پرستیدنی که از آن تو بود هنگامی که به کارهای عملی میپرداختی، بستن یک چمدان، مرتب کردن یک خانه، تو کُندترین زنی بودی که به عمرم شناختم، کندترین و سریعترین، چهل و چهار سال زندگی تو همچون برق گذشت بسیار آهسته و در لحظهای در تاریکی بلعیده شد.»