توی این مقاله میخوایم با یه مفهوم بهشدت مهم به اسم "ادراک" آشنا بشیم.
اول ببینیم که ادراک یعنی چی؛
به شکل زیر دقت کنید:
مفهوم این شکل بهطور ساده و خلاصه این میشه:
وقتی که رویداد خارجی رخ میده (رفتار، گفتار، اتفاق و...)، ما اول اونها رو با حواسمون دریافت میکنیم (اکثرا بینایی و شنوایی). بعدش با توجه به باورها و تفکراتی که داریم، اونها رو تفسیر میکنیم و یه برداشتی از اون رویداد خارجی توی ذهنمون شکل میگیره. بعدش اون برداشت و ادراک رو با دنیای مطلوبمون مقایسه میکنیم که ببینیم این اتفاق برای ما خوشاینده یا ناخوشایند. بعد هم بر اون اساس، یه احساسی در ما بهوجود میاد و یا یه رفتاری از خودمون نشون میدیم.
پس متوجه شدیم که بین کنش (اتفاقات) و واکنش ما (رفتار یا احساس) یه سری مراحل پیچیده وجود داره و هر کدوم از این پارامترهای ذهنی، در هر شخص متفاوت و منحصر به فرده. خلاصه این که مفهومی که از یه اتفاق دریافت میشه، بستگی به فرآیند درک و پردازشی داره که توی سر ما میگذره. به همین خاطر وقتی که یه اتفاق واحد و مشخص میفته، منجر به برداشتها و برخوردهای متفاوتی توی افراد میشه.
پس میشه اینطور گفت که ما آدمها، واقعیتها رو نمیبینیم، واقعیت خودمون رو میبینیم. یا میشه گفت واقعیت رو اونطوری که دلمون میخواد و منطبق بر باورهامونه میبینیم.
حالا ببینیم که ادراک ما به چه عواملی بستگی داره:
و از اونجایی که هر کدوم از ما توی خانوادههایی با عقاید مختلف به دنیا اومدیم و شرایط و تجربیات خاص خودمون رو داریم، طبیعیه که شیوهی ادراکمون هم شبیه به همدیگه نباشه؛ پس میشه گفت که بیشتر ماها، دنیا رو جوری درک میکنیم که در دوران کودکی و احتمالا نوجوانی بهمون آموخته شده (مستقیم یا غیرمستقیم).
نکتهی غمانگیز اینجاست که درصد قابل توجهی از آدمها، بدون اینکه از این مورد آگاه باشن، کل عمرشون رو با دیدگاه و ادراکی زندگی میکنن که حاصل تفکر خودشون نبوده و تقلید ناخردمندانهای از دیدگاه خانواده، اطرافیان و جامعه بوده؛ که اون هم در سنی شکل گرفته که هنوز قدرت تفکر و تشخیص بالایی نداشتن.
پس برای این که دید بازتر و نگاه درستتری به جهان و اتفاقات داشته باشیم، لازمه که خودمون رو در معرض دیدگاههای مختلف (و مخالف خودمون) قرار بدیم و بهشون گوش بدیم و دربارهشون فکر کنیم. هر چند که احتمالا بهخاطر داشتن تعصب، با اون اطلاعات و دیدگاهها هم بهطور کارآمدی مواجه نمیشیم و اونها رو هم طبق ادراک الانمون تفسیر میکنیم.
ولی خبر خوب اینه که صرف همین آگاه شدن از این موضوع که واقعیتهای ادراک شده توسط ما، میتونن با اون چیزی که واقعا رخ داده و البته ادراکی که بقیه از اون واقعیت دارن متفاوت باشه، میتونه گام موثری برای حرکت در مسیر آگاهی و روشنفکری باشه.
با دونستن این موضوع، میتونیم وجود دیدگاههای کاملا مخالف رو راحتتر هضم کنیم. البته منظور این نیست که اون دیدگاهها مورد پذیرشمون باشن؛ منظور اینه که چون الان دلایل شکلگیری این دیدگاه را میدونیم، احتمالا راحتتر قبول میکنیم که چرا وجود دارن.
و البته رفتار بقیه هم برامون قابل درکتر میشه؛ چون الان میدونیم که هر کسی، بهترین رفتاری رو که بلده و طبق ادراکش، فکر میکنه درسته رو انجام میده؛ درحالی که ممکنه اون رفتار از نظر ما کاملا اشتباه باشه.
حالا چند تا مثال از تفاوت ادراک که منجر به تفاوت رفتار میشه رو با هم ببینیم:
نکتهی دیگه اینه که وقتی ادراک آدمها با هم خیلی متفاوته، حتی عشق ورزیدن و محبت کردن هم ممکنه
باعث ایجاد تعارض و اختلاف بشه!
چون وقتی میخوایم به یه نفر علاقهمون رو نشون بدیم، ولی هیچ درکی از دیدگاه و علایق اون نداریم، ممکنه رفتارهایی رو نشون بدیم که از نظر خودمون نشونهی دوست داشتنه، در صورتی که ممکنه طرف مقابل ادراک متفاوتی از این رفتار داشته باشه و چنین برداشتی از رفتار ما نکنه! و در نهایت هم بازخوردی نشون بده که با بازخورد موردنظر و مطلوب توی ذهنمون تفاوت داشته باشه و لذا ناراحت بشیم.
(یعنی این که وقتی از روی علاقه کاری رو برای کسی انجام میدیم، انتظار یه برخورد محبتآمیز از اون طرف داریم. ولی وقتی اون طرف، بهخاطر ادراک متفاوتش، متوجه نشه که کار ما نشونهی علاقه بوده، رفتاری نشون میده که برای ما ناامید کنندهست و احتمالا با خودمون فکر میکنیم که چه آدم بیاحساسیه که جواب محبت ما رو اینطوری میده؛ در صورتی که اصلا طرف مقابل برداشت محبتآمیزی از رفتار ما نداشته!)
پس باید جوری با افراد رفتار کنیم که اونها دوست دارن باهاشون رفتار بشه.
به همین خاطر لازمه که یاد بگیریم ادراک دیگران رو درک کنیم!
یعنی یاد بگیریم که دنیا رو از دید دیگران هم ببینیم؛ اینجوری راحتتر دلیل رفتارهاشون رو میفهمیم و البته میتونیم ارتباط خیلی بهتری باهاشون برقرار کنیم.