Hanieh shahba
Hanieh shahba
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

دنياي ارام #پارت بيست چهارم

صبح رفتم دانشگاه خداروشكر خبر خاصي نبود فعلا، زودتر امدم خانه چون شب مهمان داشتيم

مامان=ارام زحمت دسر با تو

من=حله مامان جون

كلا سرگرم دسر درست كردن شدم زمان و مكان فراموش كردم يكي ديگر از علايقم درست كردن دسر هست يك جور ارامش بهم تزريق ميكند كه حدو حساب ندارد

ساعت چهار بود كه سه نمونه دسر درست كردم

ارمان=ابجي يعني سنگ و تمام گذاشتي ايشالله جبران كنم

من=فداي تو دادش يك دونه بيشتر كه نيست

ارزو=خيل خب بسه ارمان بيا تا بهت ياد بدم چه طوري رفتار كني هم جنتلمن باشي هم سواري نگيرن ازت همين اول كاري

ارمان=يا خدا چه طور جادوگري هستي تو من با ٢٤سال سن همچين طرز فكري ندارم حالا فرمايش هاتون ميشنوم بفرما

ارزو=عرض به خدمت تون شما بايد اولين كاري كني اين كه زياد براي خانم كادو نخري چون بدعادت ميشه دوم اينكه زياد قربون و صدقه اش نميري بازم بد عادت ميشه سوم اينكه…

من=ارزو به نظرم به ارمان بگي مثل سنگ برخورد كنه راحت تري ها ولا اين قوانين تو بيشتر به دوران نادر شاه ميخورند

ارزو =به هر حال از ما گفتن بود فردا صبح نيايي بگي كاش ميگفتين اله بله اين حرفا چون اون موقع من يكي هيچ دخالتي نميكنم ….

دسردنياي ارامپارت بيست و چهار
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید