ویرگول
ورودثبت نام
Hanieh shahba
Hanieh shahba
خواندن ۱ دقیقه·۵ ماه پیش

دنياي ارام #پارت سي ونه

منتظر اين پاكت بود ،زماني كه بابا برگشت از اخم رو پيشونيش ميشد فهميد كه مشكلي هست اما من ترجيح چيزي نپرسم كه بابا اذيت نشود ميدانستم بابا به موقع موضوعي كه باعث اذيت اش ميشود ميگويد فقط در زمان مناسب اش بيان ميكند هميشه بابا همين طور بودند چيزي زودتر و دير تر از وقت اش نميگفتن هر چيزي به موقع بيان ميكردند

ناهار درست كردم ضهر بود كه ديگه همه امدند سر ميز همه ساكت بودند جز ارمان كه از كارهايي تا حالا با شيدا براي مراسم انجام دادند صحبت نميكرد ماهم فقط به تكان دادن سر اكتفا ميكرديم

بابا=خيلي عالي پسرم ،پسرم اگر نياز به پول داشتي كارت بانكي روي ميز براي تو كنار گذاشتم

ارمان=نه ممنونم بابا جون همين كه سايه تون بالاسرمون باشه كافيه

بابا رفت توي اتاقش همه مون نگران حال بابا بوديم ولي دل من هيچ جوره اروم نمي گرفت خبر از يك اتفاق بزرگ ميداد اتفاقي كه زير و رو ميكند اصلا انگار قرار بود طوفاني بياييد همه چيز را با خودش بشورد و ببرد

عصر بود كه بابا همه مون صدا زد و خواست همه مون توي پذيرايي بشينيم و درمورد موضوعي باهامون صحبت كند

بابا=نميدانم اسمش چي بزارم ،امتحان الهي ،شانس ، اقبال واقعا نميدانم به چي ربطش بدهم اصلا زمان خوبي براي بيان اين مسئله نيست ميخواستم تا قبل از عقد ارمان با شما در ميان نزارم اما همه چي بهم ريخته تر ازاحتمالات من شد براي همين از خودم بشنويد بهتر است تا از ديگران بشنويد

با هر كلمه بابا انگار قلب من بيشتر ميكوبيد چون هر حرف بابا براي من پيغام دهنده اون اتفاق شوم بود….

کارت بانکیپارت سي ونه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید