ستاره = ببين ارام خانم از اينكه نقش ادم خوب ها را بازي ميكني حالم را بهم ميزني خودت با پاي خودت از زندگي پيمان برو بيرون مگر نه ب روش خودم بيرونت ميكنم
من=لطفا درست حرف بزن ،من پام توي زندگي كسي نزاشتم كه بخواهم بروم بيرون قطعا اگر انتخاب پيمان بودي زودتر اقدام ميكرد
ديگه واقعا نميتونستم جواب اين يكي را هم ندهم هر چند ميدانستم با جواب دادن من قرار است غوغا به پا شود اما ديگر توان صبر كردن نداشتم
بعد خداحافظي كرديم سوار ماشين شديم همش استرس داشتم كه نكند اتفاقي بيفتد بعد از ده دقيقه رسيديم خانه هر كس رفت داخل اتاق اش صبح دانشگاه كلاس داشتم يادم رفت كه بگويم صبح بايد بروم دانشگاه بايد صبح كه صبحانه اماده كردم بهش اطلاع بدهم براي همين زودتر خوابيدم سعي كردم به اتفاق هاي امروز فكر نكنم
من = اقا صبحانه تون حاضر است
پيمان =اومدم
من= ببخشيد من ديشب فراموش كردم بهتون اطلاع بدهم ،امروز بايد بروم دانشگاه كلاسام شروع ميشوند
پيمان =حق نداري جايي بروي
من=براي چي نمي تونم بروم اينكه جز قرار دادتون نبود
پيمان =نبود ولي الان ميگم نمي خواهد بريد، اختيار صفر تا صدت با من مثل اينكه يادت رفته ….