همه چی خیلی خوب پیش رفت اما این بین نگاه های سنگین برادر شیدا من یکم معذب میکرد پسر بسیار خوبی به نظر میومد اما سلیقه من نبود و اینکه من اصلا به ازدواج فکر نمیکردم اگر میخواستم اولیت بندی کنم ازدواج اولیت اخرم بود اولیت اولم تحصیل بود و این قدر من به این رشته علاقه دارم که دارم ۶ترم درس مو تموم میکنم تا حالا هیچ کلاسی غیبت نداشتم و همه میدونن چه قدر روی این مورد حساسم
رسید موقع شام زمان چیدن سفره مامان شیدا همه چی در نظر می گرفت گفتم که خانم نکته سنجی بود البته به نظرم زیادی حساس بود روی جزئیات البته بعد شام لبخند رضایت مامان شیدا میشد کاملا حس کرد که بازم خداروشکر راضی بودن
الان نزدیک دو وسه ماه از اشنایی ارمان و شیدا میگذره خداروشکرتا الان همه چی اوکی بوده البته مشاوره پیش ازازدواج رفتند و ازمایش هاشونهم انجام دادن مشاور توصیه کردن که حداقل ۶ماه اشنا بشوند البته به طوررسمی که وابستگی افراطی ایجاد نشود موقعی که اخلاق شون بهم نخورد زمان جدایی اسیب نبینند….