Hanieh shahba
Hanieh shahba
خواندن ۱ دقیقه·۶ ماه پیش

دنیای ارام#پارت شصت و هشت

من=نه ارمان ،دیگه برای این صحبتا دیره من میرم توی اتاقم شب بخیر

بعد از رفتن من دیگه کسی صحبت نکرد همه خسته تر از این بودیم که بخواهیم بحث کنیم یک جورایی به این پذیرش رسیده بودیم که یکی پاسوز بشود بهتر از اینکه همه تاوان بدهند

کل شب فکرمیکردم به چیزهای نامعلوم به خودم گفتم بابا ولکن دیگه ،غصه چیو میخوری اخه نمیدونستی چه کار کنی و‌انجام اش دادی چون بهترین تصمیمی بود که وسط اون موقعیت میتونستی بگیری و بهترین کاری بود که میتونستی انجام اش بدی ،مگه زندگی چندمته که توقع داری اشتباه نکنی؟رها کن بره

صبح روز بعد مامان پیمان زنگ زد که پیمان خیلی عجله دارد یک تاریخ مشخص کنید برای عقد مامان هم بهانه اورد که تازه مراسم ارمان تمام شده همان عقد محضری باشد حالا که خیلی اقا پیمان عجله دارد

اره عجله دارد برای انتقام ،اره عجله داردبرای قدرت نمایی ،عجله دارد برای گرفتن تاوان از منی که هیچ مقصر نیستم

برنامه این شد که اخر هفته وقت بگیریم برای عقد محضری تو یک هفته هم که وقت داریم ازمایش ها بهیم اماده بشویم ،چه خوش خیال بود مرضیه خانم حتما چه قدر خوشحال بود افسوس که نمیدانست چه برنامه ایی دارد اقا پیمان اش ….

دنیای ارامپارت شصت و هشت
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید