Hanieh shahba
Hanieh shahba
خواندن ۱ دقیقه·۴ ماه پیش

دنیای ارام #پارت نود

من= نه چیزی به من نگفتن

پروانه = میدونستم برای همین گفتم خودم بهت اطلاع بدهم که وقت داشته باشی اماده بشی

من=مرسی عزیزم، واقعا لطف کردی

پروانه= فعلا

من= خداحافظ عزیزم

چه دل خوشیداشت مامان بزرگش اخه اون ها هم گناه ندارند فکرمیکنند‌اقعا ما مثل زوج عاشق هستیم نه دوتا نامحرم

رفتم از اتاق بیرون کهدیدم روی مبل جلوی تی وی نشسته یک نگاه گذارا بهم انداخت بازم شروع کرد

پیمان= برام چای ،میوه بیار

من از این لحن حرف زدن متنفرم متنفر اما چاره چی هست باید صبر کنم ،صبر سه تا نفس عمیق کشیدم رفتم فرمایش های اقا حاضر کردم و براشون بردم

پیمان=بین ،شب خانه خانم جونم دعوتیم یک لباس خوب بپوش به خودتم برس مثل میت بلند بشی همراهم بیایی چون خانواده پدریم فضول تر از این حرفا هستند نمیخوام پشت سرم حرف در بیارن

حرف اش شنیدم برگشتم‌که برم دوباره در سلول تنهایی ام که گفت

پیمان= زبون نداری بگی چشم

من = چشم

پیمان= دیگه تکرارنشه

من= چشم

توی این دنیا هیچ چیز قابل پیش بینی نیست در عرض یک ماه زیر و رو میشود تمام هست و‌ نیستت …..

شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید