شاید هرگز خوشبخت نشوم اما امشب شادم...
«سیلویا پلات» شاعر و رماننویس برجستۀ آمریکایی، کسی که با اشعار اعتراف گونه و روایت سراسر درد و رنج زندگی کوتاه و سرانجام تراژیک حیاتش، شمایلی ماندگار در ادبیات پیشروی جهان از خود به یادگار گذاشته است.
سیلویا پلات را پس از ویرجینیا ولف، تأثیرگذارترین زن در دنیای ادبیات میشناسند. سیلویا برخلاف بسیاری از مشاهیر دنیای هنر و ادبیات که در اوج شهرت و محبوبیت دست به خودکشی زدند، پس از مرگ خودخواستهاش بود که به افسانهای بر سر زبانها بدل شد.
شتاب بهسوی مرگ
سیلویا پلات متولد اکتبر ۱۹۳۲ در بوستون امریکا است. سال ۱۹۳۲ پس از سلسلهای درگیریهای روانی و یکبار خودکشی ناموفق وارد دانشگاه کمبریج شد و در همان دوران با «تد هیوز» شاعری سرشناس (ملکالشعرای انگلیسی) ازدواج کرد.
در نظر سیلویا، تد تنها یک شاعر نبود، بلکه آوایی بود شبیه به صدای خداوند. در ۲۶فوریه ۱۹۵۶ مهمترین اتفاق زندگی سیلویا به وقوع پیوست. «این بدترین اتفاقی بود که میتوانست بیافتد. جوانی بهسوی من میآمد که از بالا به زنها نگاه میکرد. این را از همان لحظه اول که وارد شد، فهمیدم. اسمش را از دیگران پرسیدم، اما کسی چیزی نگفت. به درون چشمانم خیره شد، او تد هیوز بود. من مدام زبانم میگرفت، او نیز دستوپایش را گمکرده بود. ناگهان نزدیک شد و... در دلم فریاد زدم: آری آری خودم را به تو میبخشم.»
چهار ماه بعد در جون ۱۹۵۶ آنها ازدواج کردند. در سال ۱۹۶۰ اولین فرزندشان فریدا متولد شد و نیکلاس، فرزند دومشان دو سال بعد به دنیا آمد. پس از بازگشت از آمریکا پلات که دچار افسردگی شدیدی بود متوجه ارتباط هیوز با زنی به نام آسیه ویول شد، سیلویا در ۱۹۶۲ از او جدا شد.
زمستان آن سال سختترین و سردترین زمستانی بود که بر وی گذشت. تنهایی، سرپرستی دو کودک، فقر، مشکلات عمیق روانی و افزون بر همه بیماریهای جسمی از قبیل سینوزیت (که همیشه با آن درگیر بود) همه دستبهدست هم داد و او را بهشتاب بهسوی مرگ پیشراند.
سرانجام در سحرگاه ۱۱ فوریه ۱۹۶۳مقاومتش درهم شکست، او پس از گذاشتن نان و شیر برای فرزندانش در کنار تخت آنها و پوشاندن منافذ در و پنجره با حولۀ خیس و با باز کردن شیر گاز به زندگی دردمندانه خود پایان داد.
ادامه این نوشتار را در سلیس نیوز بخوانید: