بوی مرگ می دهد. دیدن عشق های قدیمی ات. وقتی خطی بر پیشانیشان افتاده، یا که برق از چشمانشان رفته. بوی مرگ می دهد. آن ها که زمانی کیمیای زندگی ات در دستانشان بود انگار دیگر با هیچ کس فرقی ندارند. کیمیا رفته، و شن های عمرت را میشنوی که پایین می غلطند. و دلت اتاقی را که سالیان نگه داشته باید سیمان بکشد. بوی مرگ می دهد. تو می مانی و کیمیایی که رفت و آرزوهایی که ماند، دلی که سیمان شد، صدای شن های غلطان عمر و بوی مرگ. بوی مرگ می دهد.