تو فلاسفه پیش از سقراط، هر فیلسوفی میاد میگه که جهان از چیه و نقطه آغازین چی هست، مثلا تالس میگه جهان از آب هست، آناکسیمندر میاد میگه عنصر نخستین آپایرون یا بیکران هست، آناکسیمنس میاد میگه جوهر نخستین هوا هست که بیکران و پیوسته درحال حرکته و الی آخر.
نمی خوام اینجا در مورد فلسفه و اصطلاحاتش صحبت کنم. می خوام اینو بگم که هر کدوم از این فیلسوف ها دنبال یه نقطه مشترک بودن که جهان رو تو اون نقطه خلاصه کنن و به قول نادیا که گفت آسمان مشترک داریم همه ما، اون فلاسفه می خواستن آسمان مشترک رو برای همه جهان پیدا کنن.
حالا آسمان مشترک من و تو کجا هست و چی هست رفیق؟
اگر هوا و اتمسفر رو در نظر بگیریم، ما می تونیم به کل کهکشان راه شیری و کل جهان های دیگه راه پیدا کنیم و اشتراک داشته باشیم باهاشون و با همدیگه.
یک لحظه چشمات رو ببند و تصور کن. از هر کجای دنیا و هر شهر و کشوری که باشی، کم کم برو به سمت آسمون، برو سمت ابرها، از ابرها فاصله بگیر، همینجور برو بالاتر، از اتمسفر رد شو، وارد مدار زمین شو، از مدار زمین گذر کن و برو وارد مدار سیارات دیگه شو، کم کم از مدارها هم خارج شو و برو به سمت انتهای کهکشان راه شیری، تا می تونی ببین و بچرخ، همینجور ادامه بده، وارد کهکشان های دیگه و ابرکهکشان ها و بعدش وارد جهان های دیگه میشی و این مسیر انتها نداره تا آخرش که برگردی توی وجود خودت از همون مسیر.
این سفر از کجا شروع شد؟
از همین آسمونی که توش داریم نفس می کشیم، همین آسمونی که برای همه زمین همینه، و فقط یک تفاوت وجود داره که همون تفاوت اشتراک همه جهان میشه و اون اینه که این سفر از درون هر کدوم از ماها شروع میشه و پیوسته به سمت جلو حرکت می کنه، تو هر لحظه ما هستیم و این سفر رو ادامه میدیم. در واقع آسمان مشترک ما خودمون هستیم، تک تک ما آدما که از همین هوا نفس می کشیم، از همین آب روی کره زمین می نوشیم و ... .
تک تک ماها هستیم تو اون بالا بالاها در فضا همه به هم می رسیم و یکی میشیم، درسته که اگر زمین رو گرد تصور کنیم به صورت واگرا حرکت می کنیم و میگید که نمیشه که به هم برسیم ولی اگر ابعاد دیگه فضا و زمان رو هم در نظر بگیرید، همه ما یک نقطه تلاقی خواهیم داشت.
باز بحث فیزیکی و فلسفی شد. عبور کنم ازش. اون درون که میگم ازش، همین ذهن ما هست که همه مون هر کجای دنیا که باشیم می تونیم به هم وصل بشیم. همه ما آسمان مشترک همدیگه هستیم و به قول سایه که پرسید، آسمان تو چه رنگ است امروز ؟ در جوابش میگم: آسمان من رنگ توست امروز و هر روز دیگر.
و چقدر فلسفه قشنگی می تونه باشه این آسمان مشترکی که همه آدما اشتراک همدیگه باشن و سایه ای برای هم و نوری برای هم و چشمه آبی برای هم. دیگه فاصله و زمان اهمیت نداره. دیگه دوری اهمیت نداره، دیگه هیچی اهمیت نداره جز بودن واقعی.
حالا تو بگو، آسمان تو چه رنگ است امروز و همین الان ؟