حبیب اله فاتح
حبیب اله فاتح
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

بعد از سوگ

آفرینش های مجدد
آفرینش های مجدد

این روزها شاهد به سوگ نشستن آشنایان و ناآشنایانی هستیم که هر کدام عزیزشان را، جگرگوشه هاشان را، پاره های تنشان را، پدر یا مادرشان را، برادر یا خواهرشان را از دست داده اند.

همگی این آشنایان و ناآشنایان در کلمه ای به عنوان مردم و در یک لایه درونی تر انسان خلاصه می شوند، همگی انسان هستند، چه آن هایی که به سوگ نشسته اند و چه آن هایی از دنیا رفته اند و به سوگ نشستن عزیزانشان را از دنیایی دیگر به تماشا نشسته اند و چه تماشای سختی !!!

به واسطه همین انسان بودن است که همگی ما یک خانواده هستیم، آشنا و ناآشنا حذف می شود و همه یکی می شویم، بی واسطه و بی چون و چرا، به دور از رنگ ها، قومیت ها، نژاد ها، ملیت ها، دین ها و تاریخ ها همه در یک خانواده بزرگ به اسم انسانیت خویشاوند می شویم؛

و این روزها انسانیت به سوگ نشسته است.

لاجرم همه ما روزی به سوگ می نشینیم، اما بعد از سوگ چه باید کرد ؟!؟

آرامش بعد از سوگ چه زمانی حاصل می شود ؟!؟

این ها سوالاتی است که ذهن من و خیلی از ماها را احتمالا درگیر کرده است.

بگذارید از اتفاقی که افتاده است بگویم؛ ما عزیزمان را از دست داده ایم، کسی که به واسطه جسم و روحش وجود داشته است، قابل لمس بوده است، قابل حس بوده است، اما اکنون جسمیت ش نیست و دیگر نه جسم و نه روحش به آن صورتِ ملموس و عینی قابل لمس و حس نیست.

اتفاقی که در این مرحله می افتد این است که آفرینش یا خلقی که ما به صورت انسان می دیدیم، دیگر وجود ندارد و یک جایِ خالی بسیار بزرگ ایجاد شده است و این جایِ خالی تا مدت ها در فکر و ذهن و روحمان احساس می شود و باعث تنش و ناآرامی و ناخشنودی هایی در درون ما و در ارتباطات ما می شود.

این کاملا طبیعی ست که وقتی به ناگاه یک وابستگی شدید عاطفی بین انسان ها به واسطه از دنیا رفتن یک طرف قطع می شود و طرف مقابل در درون چاهی فرو می افتد، تعادل ش را از دست می دهد و این آن اتفاقی است که بعد از سوگ رخ می دهد.

سوگ در حقیقت پاره شدن طناب وابستگی های بین انسان هاست، بین افرادی این طناب ضخامتی زیاد دارد و بین افرادی ضخامتی اندک. در هر صورت این طناب پاره می شود و یک طرف تنها می شود و هر کسی از نگاه خود تنها می شود، ناآرام و مضطرب.

در واقع آفرینشی به اسم انسان نیست شده است و این نیستی سببِ عدم امنیت و ناآرامی می شود. پس چه باید کرد ؟

در یک جمله درمانِ این دردِ جانکاه و سخت آفرینشی مجدد است.

در این دیدگاه می توان این ناآرامی را اینچنین به آرامش تبدیل کرد که این آفرینشِ نیست شده را دوباره بیافرینیم و آن را خلق کنیم اما در شکل و شمایلی دیگر، یکی کتابی می نویسد، یکی درختی می کارد، یکی اقدامی خیرخواهانه انجام می دهد و مرکزی عام المنفعه را تاسیس می کند، یکی آن را در نقاشی هایش بازآفرینی می کند، یکی موسیقی می نوازد، یکی معلمی می کند، یکی می سُراید، یکی حرکتی اجتماعی برای جامعه اش انجام می دهد و هر چه این بازآفرینی بعد از سوگ حرکتی عمیق تر در بطن اجتماع داشته باشد و اثری ملموس تر برای انسان ها و طبیعت، وجودِ جدیدِ آن آفرینشِ نیست شده ملموس تر و عینی تر خواهد بود، حضورش در همه جا حاضر خواهد بود و تماماً قابل حس و این از هم گسستگی قابل جبران تر.

و شکی نیست که در این مسیرِ خلق و آفرینش نیاز به همراه و همدل بسیار ضروری است.

بعضی ها نیز می گذارند زمان بگذرد تا شاید فراموش کنند، به هر سختی که شده این کار را انجام می دهند، اما فراموشی اتفاق نمی افتد، کمرنگ می شود ولی یادها و خاطره ها از بین نمی رود.

ولی با بازآفرینی آن آفرینشِ نیست شده، ما دوباره تمام تلاشمان را می کنیم تا آن طناب پاره شده را به هم وصل کنیم، عدم آرامش خود را به آرامشی ابدی تبدیل کنیم و صد البته برای آن عزیز از دست رفته هم این طناب پاره شده را ترمیم کنیم.

به یاد تمام عزیزانی که به خاطر کرونا جانِ خود را دست دادند، روحشان شاد
و برای همراهی تمام کسانی که عزیزانشان را در این برهه از تاریخ از دست داده اند. شاید مرهمی باشد بر زخم‌ هایِ از دست دادن هایشان.

«یکم شهریورماه یک هزار و چهارصد»
کروناسوگآفرینشجامعهفلسفه
جهانی از حقیقت ها، واقعیات، خاطرات، داستان ها و مثل هایی واقعی، اندیشه های رقم خورده بر سطور تاریخ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید