حبیب اله فاتح
حبیب اله فاتح
خواندن ۶ دقیقه·۴ سال پیش

سوفسطاییان نوظهورِ دوران مدرن و پسا مدرن

تو ذهن بقیه دستکاری نکن، بذار خودشون فکر کنن !!!!
تو ذهن بقیه دستکاری نکن، بذار خودشون فکر کنن !!!!

امان از دست این سوفسطاییان نوظهورِ دوران مدرن و پسا مدرن؛

واقعیت را به چشم می بینند و با پوست و گوشت و استخوان درک می کنند ولی باز رویه انکار و تهمت و توهین و تخریب را پیش گرفته و به سان مرغی تک پا، پای در کفش تنگ خود کرده و اصرار بر تهدید و تضعیف جریان های مثبت یک جامعه می کنند. اینان آدمیانی کر و کور و تهی مغزند که به قولی حزب بادند برای هدفی توخالی که برایشان بزرگ جلوه داده شده است؛ وای بر آنان که مکافات عمل خود را خواهند دید.

دیری نپاید که دو پای خود و دست خود را همراه با دم خروس خویش برداشته و پا به فرار می گذارند ولی به هر جا که بروند حقیقت پشت سر آن ها ست و دست از سر آنها بر نمی دارد. مدام عذاب می کشند تا تاوان عمل خود را بدهند.

و مکرو مکرالله، والله خیر الماکرین.

چه خیال کرده اند، حق همیشه برتر است با اینکه تمام ظلم ها و ستم ها بر آن روا می شود ولی دست آخر این حق و حقیقت است که رونما می شود برای هدفی متعالی.

یک سوال ...

اینان فکر نمی کنند که هر فریبی بزنند و هر تهمتی و تهدید و توهینی آخر به خودشان برمی گردد. این وحی است منزل و قطعی که انجام خواهد شد. برای یک هدف متعالی این یک تهدید است از بیرون ولی اگر درست دیده شود و شنیده شود و جواب داده شود فرصتی است عالی برای پیشبرد اهداف و در واقعیت دارند آن جریان متعالی را ترویج می کنند بدون آنکه خودشان بفهمند.

خطرهاست این جامعه را، از سیاست مدار کج فهمش گرفته تا مردم کوته عقلش، از انسان منفعت طلبش گرفته تا انسان فقیر و ذلیل ش که عزت نفس خود را دست داده است، از سرمایه دارش گرفته تا پرولتر بی نوا و ... که همه و همه باعث شده است این تاریخ اینچنین شکل بگیرد و همچنان ادامه داشته باشد.

پایانی وجود ندارد. این جهان و همه جهان ها بی نهایت است برای بی نهایت. هر چیزی را بزرگتری ست و کوچکتری ست، کوچکتری ست و بزرگتری ست، پس پایانی نیست، نه بر من و نه بر تو. اگر می تازی بتاز، ولی بدان که راه تو از راه من جداست و محال است که به راه تو بیایم مگر، مگر، مگر هیچ و همه خود را فراموش کنم. در کلام الهی نیز آمده است که انسان فراموشکار است، ولی بیم و بشارت می دهند تو را اگر کر و کور و لال نباشی و تعقل نکنی.

همه راهی در مقابل تو صف کشیده اند و تو باید برگزینی به انتخابِ جبر نامتناهی خود که همان اساس اختیار است.

به قول شیخ محمود شبستری: نبودی تو که عهدت آفریدند تو را از بهر کاری برگزیدند

برای کاری آمده ای به انتخاب و اختیار در پساپرده جبری متعالی که تو خود برای خود برگزیده ای. تقدیر همین است، انتخاب در سایه جبر و اجباری که به اختیار انتخاب کرده ای. بر آن اراده می کنی، جهد و کوشش و صبر می کنی، مسئولیت می شود، آگاهی به دست می آید و در ادامه پله بعدی و همچنان به سمت جلو و مرکزش اراده است که حرکت بعدی را ایجاد می کند که اگر قدرت اراده نباشد، همه چیز پوچ و بی حاصل از مقابل تو می گذرد و تو فقط یک تماشاگر بی فایده خواهی بود.

پس بی نهایت بار می آیی و می روی. تو هستی که انتخاب می کنی.

یک سفسطه باز بی هویت، هم راهش را انتخاب کرده است که اینچنین می آید در مسیر حق از نزدیک همه چیز را می بیند ولی باز راه دوم را بر می گزیند و در مقابل قرار می گیرد و چه تقدیر تاریکی. تقدیری که اون نیز خودش آن را انتخاب کرده است. تقدیر روشن صبر می خواهد و ایمان و تلاش. تقدیر تاریک هم ظاهری آرام و خوب و حق به جانب دارد ولی کجاست آن یار گمشده که اکنون می خواند همه را ولیکن او نمی شنود.

صم بکم عمی فهم لایرجعون.

وای بر آنکه تعقل نکرد، وای بر آنکه خود را به خواب زد و همه چیز را با دست خویش از ذهن خود پاک کرد و به زباله دانی تاریخ فرستاد. هر چه صدایش بزنی باز بیدار نمی شنود و این است مصداق بشرهای سفسطه بازِ این‏زمانی.

باید با روش تحلیلی خودشان به آن ها جواب بدهی. دهانشان بسته که می شود هیچ از همه جا می سوزند و باید آبی به آن ها بدهی که بپاشند بر آنجا که تا ابد خواهد سوخت. جَری‎تر می شوند و چاکِ بی در و پیکر دهان خود را بیشتر باز می کنند و باطن اصلی خود را نمایان می کنند و باز بیشتر می سوزند. سوزش آن ها از برای این است که می دانند حق و حقیقت کجاست و به اختیار انکارش می کنند، و این است بلای بزرگ بر آنان. ظاهرشان خیلی معمولی است و به نظر همیشه خوب هستند ولی در درون آنان غلغله ایست از چالش ها و با خود می گویند بدون اینکه بفهمند و درک کنند و بشنوند::: این راه که من آن را دیدم و لمس کردم درست است پس چرا ؟؟؟ با خود و همه لج بازی دارند، این بازی طلا گرفته شده (مزخرف) برای آنان آنچنان ادامه می یابد که خیال می کنند بهترین کار را دارند انجام می دهند و منجیان عالم بشریت اینانند.

از اینان دوری کنید که جوابشان داده خواهد شد. مکافات عمل نزدیک است.

همان طور که خدای از رگ گردن به ما نزدیک تر است و البته این نزدیکی برای برخی آنچنان دور است که همه و همه را فراموش می کنند ولی به هر حال مکافات عمل هم اینچنین حالتی دارد، خیلی دور ولی خیلی نزدیک.

و در آخر این ماییم که تصمیم می گیریم در کدامین سو باشیم. این طرفی یا آن طرفی.

ان الله لا یغیر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.

فلسفهسفسطهعلمیمغلطهجامعه
جهانی از حقیقت ها، واقعیات، خاطرات، داستان ها و مثل هایی واقعی، اندیشه های رقم خورده بر سطور تاریخ
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید