حسن حدادی
حسن حدادی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

خلق خوش

اگر خلق تو خوش باشد تو هستی پیرو احمد
ز اخلاق خوش احمد به دور او کسی آمد
تلاشی کن روی بالاشوی خوش خلق و خوش گفتار
شوی برتر ز هر نام آور خوش خلق و خوش رفتار
ادب باشد بسی زیبا مودب شو سرافرازی
تو حر را بین مودب شد رسید تا اوج طنازی
دلی را شاد کن جانم اگر هم صحبتی داری
بکاری هر چه این دنیا به ان دنیا به کف آری
محبت گر کنی امروز به اقوام و به یارانت
محبت را به دست اری به ان دوران پایانت
خدایت در کمین ظالمین است تا به کی غفلت
دلی مجروح مرهم نه رهی شاید ز هر ذلت
نخواهی گر ستم بینی به عمر خود به هر دوران
مبادا که روا داری جفا روزی به یک انسان
حسد را دور از خود کن ندارد بر تو هرگز سود
تو را پیرت کند فوری کجا رنجی برد محسود
اگر از دیگران داری تو نفرت سخت بیماری
مداوا کن دل خود را دل شب گر تو بیداری
برنجانی دل هر کس برنجاند دلت قهار
ز صبر او مشو غره که صبار است و هم جبار
چه ارزش دارد این دنیاو اموال کم و بیشش
بدان روزی نباشی تو نمی مانی دگر پیشش
کسی گر مال این دنیا فزون دارد مخور افسوس
به او هم گر رسی، باشد کسی برتر تویی مرئوس
نظر کردم به خشم تو زمانی جوش آوردی
بدیدم نیش کژدم را به جای نوش آوردی
زبانت چون به کار افتد دگر عقلت ز کار افتد
دهانت باز و نیش تو به هر جانی چو مار افتد
به هر مجلس اگر باشی ز اخمت نفرت افکندی
مگر خنده چه کم دارد گره بر صورت افکندی
چرا تهمت چرا غیبت چرا کینه به دل داری
چرا در نزد وجدانت خودت را تو خجل داری
چو زهر کینه و بخل از دل و جانت برون ریزی
به ظرف جان خود شهدی زخوشبینی فزون ریزی
به پیری می رسی روزی شکسته می شوی آن روز
چو رفتارت به یاد آری شوی شرمنده از دیروز
رسد روزی دگر مرگت ، گرفتاری به چنگ آن
در این فرصت رها شو از رذیلت هاو ننگ آن.
امام ما علی فرمود هر ان چه ز آن تو بیزاری
نزیبد که به هر فردی ز انسان ها روا داری
مخاطب تو خودت هستی بدان حداد مردودی
به حال خود توفکری کن مسیرت خوش نپیمودی
ز دلسوزی به تو گفتم نصیحت گوش کن جانم
به جسم من روان باشی تو را اصل خودم دانم

شب ۲۹ بهمن ۱۳۹۷- رفسنجان

شعرخلق و خو
اشعار و دلنوشته های حسن حدادی معلم بازنشسته - رفسنجان
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید