هادی دادخواه
هادی دادخواه
خواندن ۳ دقیقه·۹ ماه پیش

آموزش و پرورش ورشکسته

باید یا معلم باشی، یا پدر یا مادر، یا دانش‌آموز، که این حرف را با همه وجودت درک کنی.

همه ما روزی دانش‌آموز بودیم، پس این بخش کار را خوب می‌فهمیم، من الان هم معلمم و هم پدر، پس با استناد به این سه جایگاهی که داشتم و دارم، می‌نویسم. من در مقطع ابتدایی بیش از ۱۰ سال است دارم کار می‌کنم. ۱۲ سال هم خودم دانش‌آموز بودم و دو فرزند در مقطع ابتدایی هم دارم.


اول برویم از دید یک دانش‌آموز به آموزش و پرورش نگاه کنیم. درس‌هایی که به درد هیچ جای زندگی نمی‌خورد را باید بخوانیم، حفظ کنیم و کلماتی که نویسنده کتاب شاید اگر حالش بهتر بود، جور دیگری می‌نوشت را به صورت تست و جای خالی و تشریحی و چند گزینه‌ای باید دقیقا شبیه کتاب به حافظه بسپاریم تا معلم نمره به ما بدهد که ۱۲ سال تحصیلی را سپری کنیم. ۱۲ سال از بهترین سال‌های زندگی‌مان. ۱۲ سال از بهترین فصل رویش و شکفتن مان. بهار زندگی‌مان را باید تخم خربزه و خرزهره در زمین باورمان بکاریم و با گنداب استرس و مقایسه و تحقیر آبیاری‌اش کنیم. حیف از این بهار زندگی.

برویم از دید معلم به این آموزش و پرورش نگاه کنیم. کتابی پیش روی من هست که می‌دانم همه زجری که در ۱۲ سال تحصیلی متحمل شدم را باید به بچه‌های بی‌نوا تحمیل کنم. می‌دانم که مزخرف است. ولی باید خط به خط این کتاب سراسر اشتباه، کارشناسی نشده، اضافه، بی‌خاصیت و به درد نخور را به این بچه‌ها بگویم و سوال بدهم و جواب بگیرم و ... شاید این وسط کمی خلاقیت به خرج بدهم و دو سه تا صفحه را زیر سبیلی رد کنم. ولی باور کنید از معلمی که در سیستم گندیده آموزش و پرورش ایران کار می‌کند، کاری بیشتر از این بر نمی‌آید. همه ما می‌دانیم که کتاب‌های درسی را چهار تا احمق نوشته‌اند (حاضرم با نویسندگان کتاب مناظره داشته باشم) ولی چاره‌ای جز تدریس این حجم از حماقت نیست.

حالا بیایید از دید پدر و مادر به آموزش و پرورش عقیم خود نگاهی بیندازیم. یک پدر یا مادر دوست دارد فرزندش در کنار درس‌های مدرسه، یک فعالیت هنری، ورزشی، علمی و چیزی که در مدرسه نمی‌آموزد، تجربه کند. برخی کلاس زبان‌های خارجی برای فرزندانشان انتخاب می‌کنند، برخی کلاس‌های ورزشی، برخی کلاس‌های هنری. و چقدر خوب است که شما پدر یا مادر باشی و لذت فرزندت را از این که با ذوق و شوق کلاس نقاشی می‌رود ببینی. ولی... یک ولی بزرگ اینجاست. مدرسه توان فرزندت را بریده. از ۷ صبح تا ظهر می‌رود مدرسه و صرف همان کتاب‌هایی می‌کند که در دو بند بالا وصفش گفته شد، خانه که می‌آید باید تا شب برای همان کتاب‌های درسی، مشق بنویسد تا شب. این بچه کی به هنر و ورزش و علایق دیگر خودش برسد؟ آهان تابستان! ۳ ماه تابستان؟ همین؟ ۳ ماه تابستان برای این که فقط نوک بزنی به یک هنر، به یک ورزش، به یک زبان خارجی، کافی است. کی با ۳ ماه تابستان می‌تواند یک موضوعی را پیگیری کند و به تسلط برسد؟ باز اول مهر و مدرسه و باز روز از نو و روزی از نو.

آموزش و پرورش عقیم ما، با حجمی از کتاب‌های درسی اضافی، مهمل و خراب، روی سر فرزندان ما سایه سنگین خود را انداخته و ۱۲ سال از بهترین سال‌های عمر، بهترین فرصت یادگیری برای هر چیزی، بهترین زمان برای آموختن و شکفتن را از آنها گرفته. نه، دزدیده!

اگر عقیم نبود باید چه شکلی می‌بود؟

آموزش و پرورشی که عقیم نباشد، که خراب نباشد، پدر و مادر در آن جامعه احساس نیاز به هیچ کلاس فوق برنامه‌ای برای فرزندش نمی‌کند. چون فرزندش در مدرسه همه چیز را خواهد آموخت. چون فرزندش ۱۲ سال از بهترین سال‌های عمرش را صرف آموختن مهم‌ترین درس‌های زندگی خواهد کرد.

آموزش و پرورشی که عقیم و چلاق باشد، پدر و مادر در آن جامعه احساس می‌کند که باید برای جبران این همه کمبود، یک کاری کند! بچه بیچاره را کلاس‌های اضافی، فوق برنامه، هنری، ورزشی، تقویتی و غیره و غیره ثبت نام کند که مبادا فرزندش عقب بیفتد! از چی؟ از ۱۲ سال دزدیده شدن بهترین سال‌های عمر هر انسان.

تا آموزش و پرورش درست نشود، این وطن، وطن نشود!

این را هم بخوانید: اگر من وزیر آموزش و پرورش بودم.


آموزش پرورشمشق شبمدرسهمعلمدانش آموز
یک آموزگار...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید