در خلوتِ خویش، رهایم کن
تا در سکوتِ خالیِ خود، بال بگشایم
در سکوتِ بیپایانِ هستی، غوطهور شوم
و زیباییهای بیحد را، نظارهگر باشم
چون باد در شبِ تاریکِ بیابان
رها و بیحد، به رقص درآیم
از بندِ تعلقات، رها شوم
و در دریایِ آرامش، غرق شوم
رها در سکوت، به خویشتن خویش بازگردم
و در آینهی وجود، جمالِ حق را ببینم
در نغمهی هستی، نغمهی عشق را بشنوم
و در نورِ حقیقت، غرقِ تجلّی شوم
ای ذهنِ ناآرام
رها کن مرا، تا در سکوت، نغمهی هستی را بشنوم
رها کن مرا، تا در آینهی وجود، جمالِ حق را ببینم
رها کن مرا، تا در دریایِ آرامش، غرق شوم
شعر: کاظم دروگریان