هادی عیار
هادی عیار
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

چرا شعر دفاع مقدس مسیری جداگانه از شعر جنگ است؟

نه اینکه میدان ادبی ایران دچار تغییر نشد. شد، اما به دست تازه‌شاعرهایی که بی دو زانو نشستن در محضر استاد خود بر کرسی تدریس نشستند و حکم دادند. حضور نداشتن اختیاری یا اجباری قاطبه شاعران مطرح کشور در دهه شصت، بلندگو را به دست جوانانی با استعداد اما گسسته از زنجیره طبیعی شعر فارسی داد. به عبارتی دیگر شاعران مطرح این دوران نه می‌خواستند و نه می‌توانستند بر شانه‌های گذشتگان خود قرار بگیرند تا افق‌های دورتری از مرزهای شعر فارسی را رصد کنند. نتیجه این اتفاق صدایی واحد و بی‌ارتباط به قبل و بعد از خود در دهه شصت شعر فارسی شد.

صدایی متفاوت که روی شانه‌های گذشتگان نایستاد

«کنون رزم سهراب و رستم شنو / دگرها شنیدستی این هم شنو» شعر جنگ نه در جایی به وجود آمده و نه در جایی تمام می‌شود. با آغاز تاریخ، جنگ مانند تمامی موضوعات دیگر جهان همچون عشق، مرگ و زیبایی، مرکب شعر شده است. دامنه آن‌چه می‌توان شعر جنگ نامید از شاهکارهای فردوسی تا رجزخوانی‌های گاه موزون و یا ناموزون جنگاوران گسترده می‌تواند باشد. اصل آن‌چه در این نوشتار می‌آید هم به نوعی در ارتباط با همین دامنه است. این‌که آن‌چه با عنوان شعر جنگ و حتی شعر ضدجنگ تا امروز نوشته شده در کجای این طیف می‌تواند قرار داشته باشد.

محدودیت نوشتار امکان و فرصت بررسی تمام آن‌چه ذیل عنوان شعر جنگ می‌تواند قرار بگیرد را نمی‌دهد. بنابراین نگاهی کوتاه به شعر جنگ پس از جنگ تحمیلی خواهیم انداخت. برخی به اشتباه شعر دفاع مقدس را ذیل عنوان شعر جنگ طبقه‌بندی می‌کنند، حال آن‌که شعر دفاع مقدس ویژگی‌ها و معیارهای ادبیات مقاومت را در خود دارد نه شعر جنگ. شعر جنگ بیشتر به وجه منفی جنگ و تبعات آن نظر دارد و به اعتقاد برخی عنوان اصلی این ژانر شعر ضدجنگ است. اما اشعاری که از دوران دفاع مقدس برای ما به جا مانده هیچ نسبتی با تعاریف شعر جنگ ندارد و تحت عنوان ادبیات مقاومت بایستی آن را بررسی کرد. به عقیده نویسنده آن‌چه از ادبیات دوران دفاع مقدس و تحت عنوان ادبیات مقاومت به یادگار خواهد ماند بیشتر از اشعار کلاسیک در قالب‌های غزل و مثنوی و رباعی و… که قالب‌های غالب این بازه زمانی هستند، تصنیف‌هایی در قالب مداحی و سرود خواهند بود. بررسی چرایی این موضوع خود فرصتی دیگر می‌خواهد.

شعر جنگ، محدود شده در تصاویر زیبا
آن‌چه از شعر جنگ در ادبیات ایران به جا مانده را در نگاهی کلی می‌توان اشعاری محدود در تصاویر دید. از لحاظ ادبی، در شعرهای جنگ، شاعران کمتر به سراغ زبان، فرم و تا حدودی موسیقی بیرونی شعر می‌روند. ارائه تصاویر زیبا، ابزار غالبِ شعرهای چند دهه گذشته هستند. برخی چنین موضوعی را با این عنوان که در زمانه جنگ فرصت عمیق شدن در شعر وجود ندارد به نوعی منطقی جلوه می‌دهند. این گزاره، گزاره درستی است اما سوال پشت سر آن این است که چرا امروز که ۳۹ سال از آغاز جنگ گذشته هنوز شعر جنگ ما در وجه غالب خود هنوز محدود در تصاویر زیبا مانده است؟

به جز چند نمونه محدود آن هم از شاعران دهه هفتاد بیشتر آنچه با عنوان شعر جنگ در ادبیات ایران تولید شده در ۲ دسته کلی قرار می‌گیرند. دسته نخست توجه اصلی خود را به مضامینی همچون حماسه، ظلم‌ستیزی، حضور مذهب و نمادهای آن و تکریم انقلابیون تاریخ معطوف داشته و با برچسبی تحت عنوان «شاعران حکومتی» دسته‌بندی می‌شوند. دسته دوم توجه اصلی خود را به اثرات مخرب جنگ، بازماندگان جنگ، تحقق نشدن برخی از آرمان‌های رزمندگان در دوران پس از جنگ و… معطوف داشته‌اند. فارغ از زاویه دید این دو دسته آن‌چه هردو در آن توافق دارند تصویرگرایی یا ایماژیسم در شعر جنگ است.

متاسفانه در آن دوره برخی تصور می‌کردند، همین که برای موضوع مقدسی همچون دفاع مقدس شعر بگویند کافی است و کمترین جدیتی در نحوه انجام این کار از خود نشان نمی‌دادند. البته این حکم کلی نیست و برخی خلافش را نشان دادند اما در مجموع می‌توان گفت شعر گفتن به قصد تهییج رزمندگان یک چیز است و کاری خوب با مضمون خوب برای همین هدف چیزی دیگر. فرض کنید قرن‌ها پیش شاعری گمنام به نام فردوسی هم با خودش می‌گفت: همین که برای پاسداشت زبان فارسی این سطور را می‌نویسم خودش سند ماندگاریِ آن است، دیگر کم و کیف سروده‌ها چه اهمیتی دارد؟ من فکر می‌کنم اگر فردوسی به چنین نتیجه‌ای می‌رسید امروز جز چند پژوهشگر متخصص در ادبیات قرن چهارم بیشتر او را نمی‌شناختند.

دهه هفتاد، واکنشی به شعر عریان دهه شصت
نیما می‌گفت در هیچ جا شکل آفرینش‌های ادبی عوض نشده است، مگر اینکه شکل زندگی اجتماعی مردم تغییر کرده باشد. یا به روایتی قدیمی که ویکتور هوگو معتقد است هر انقلاب اجتماعی، انقلابی ادبی به دنبال دارد. تاریخ ما نیز کم از این انقلاب‌های ادبی اتفاق افتاده پس از انقلاب‌های اجتماعی ندارد اما آن‌چه پس از انقلاب اسلامی، تحولی متفاوت با دیگر تحولات ادبی رقم زد نوعی خالی بودن زمین بازی بود. صائب و بیدل یا ایرج میرزا و نیمایی بودند که از دوره قبلی به دوره بعد وارد شوند و منشاء تحول ادبی در زمانه خود شوند. جامعه ادبی در آستانه انقلاب اسلامی چهره‌های قدرتمندی برای ایفای این نقش داشت. پس از انقلاب اما ناگهان هیچ کدام از این چهره‌ها امکان بازی در زمینِ تازه را نداشتند. فروغ و سهراب عمرشان قد نداد. شاملو و اخوان کنار گذاشته شدند و چهره‌های دیگری همچون سیمین بهبهانی و حسین منزوی و نادرنادرپور و سایه و… هم دچار غربت شدند. یا غربت از وطن یا غربت در وطن.

در نتیجه نه اینکه میدان ادبی ایران دچار تغییر نشد. شد، اما به دست تازه‌شاعرهایی که بی دو زانو نشستن در محضر استاد خود بر کرسی تدریس نشستند و حکم دادند. حضور نداشتن اختیاری یا اجباری قاطبه شاعران مطرح کشور در دهه شصت، بلندگو را به دست جوانانی با استعداد اما گسسته از زنجیره طبیعی شعر فارسی داد. به عبارتی دیگر شاعران مطرح این دوران نه می‌خواستند و نه می‌توانستند بر شانه‌های گذشتگان خود قرار بگیرند تا افق‌های دورتری از مرزهای شعر فارسی را رصد کنند. نتیجه این اتفاق صدایی واحد و بی‌ارتباط به قبل و بعد از خود در دهه شصت شعر فارسی شد.

شاید بتوان در نگاهی تاریخی، تاکید می‌کنم صرفاً «تاریخی»، شعر دهه هفتاد را زاییده شعر دوران دهه پیشش دانست. «کنش» محتوامحور دهه شصت با «واکنش» معناگریز دهه هفتاد روبرو شد. همان‌طور که بعضی در دهه شصت گمان می‌کردند اگر حرف خوب بزنند مهم نیست این حرف خوب را چگونه بگویند در دهه هفتاد عده‌ای به این فکر افتادند که وقتی خوب بگویند، مهم نیست چه می‌گویند. حال آن‌که هر دو نگاه، افراط‌هایی با خود به همراه دارد و در غربال اعصار و قرون ادبیات فارسی، چنین افراط‌هایی دیر یا زود الک می‌شوند.

شعرجنگجنگشعردفاع مقدسشعرجریانشناسی شعر
شاعرنگارِ روزنامه‌پیشه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید